سلام دوستان
در تاپيك قبلي كه گذاشته بودم (لطفا شك مرا برطرف كنيد) گفتم كه قراره ما بعد محرم و صفر عقد كنيم و گفتم كه رفته بودم پيشش و به تلفن هاش مشكوك شدم. فرداش رفتم با مادرش صحبت كردم . رفتم و خيلي هم خوب شد چون برخلاف تصوري كه داشتم مامانش خيلي زن منطقي اي بود و وقتي كه موضوع را باهاش مطرح كردم كلي طرف منو گرفت و با نصيحت هاي بسيار خردمندانه اونو هم كلي دعوا كرد. خلاصه قرار شد كه ديگه از اين مسايل پيش نياد.
اما مشكلي كه من الان دارم اينه كه مي خوام احساس واقعيشو نسبت به خودم بدونم. اصلا مي خوام بدونم اونم دوستم داره يا بدروغ و تظاهر اينطوري رفتار مي كنه. بعد از اون روز كه با مامانش حرف زدم تقريبا همه به چي حالت اول برگشت و گفت من تو رو حتي با كس ديگه مقايسه هم نمي كنم چه برسه كه بخوام خيانت كنم.
راستش من از اون دخترايي هستم كه خيلي به طرف مقابلم محبت مي كنم و فكر كنم يك جورايي شورش هم درمي آرم. از كار خودم هم اصلا راضي نيستم ولي چه كنم كه نمي تونم. لطفا بهم بگيد چجوري باهاش رفتار كنم كه اونم عشقشو بيشتر بهم نشون بده. بيشتر طرف من بياد.
مي خوام طوري باشه كه اون بيشتر زنگ بزنه و يا سراغ منو بگيره.
علاقه مندی ها (Bookmarks)