دوستان عزيز و خوبم
با عرض سلام به همه شما كه بي پاداش و بي منت به هموطناي خودتون كمك ميكنيد.. خسته نباشيد ...
من تازه اينجا عضو شدم خواستم مشكلم رو باهاتون درميون بزارم تورو خدا كمكم كنيد...
من 8 ساله كه ازدواج كردم خدا رو شكر فرزندي نداريم . من توي اين 8 سال هر كار كه از دستم برميومد واسه حفظ زندگيم انجام دادم و چون چند نفر از اقوام من با اين ازدواج مخالف بودند هميشه مثل كوه ايستادم و در برابر مشكلات كم نياوردم تا مبادا اونا بهم بخندند. من اگه بخوام واستون از داستان زندگيم و اتفاقاتش بنويسم ميشه يه كتاب ولي سعي مي كنم خلاصه كنم...من قبل از ازدواج 3 سال با همسرم دوست بودم اون همون موقع هم رفيق باز بود گفتم ميياد تو زندگي درست ميشه البته تو اين چند سال هم چندين بار از رفيقاش ضربه خورده ولي نمي دونم چرا واسش تجربه نميشه. چند سال پيش واسه اولين بار تو جيبش حشيش پيدا كردم كه قسم و آيه خورد كه مال دوستمه به خدا واسه اون جور كردم حتي به پدر و مادرش هم گفتم ولي هيچكس اهميت نداد . البته قبلش هم شوهر خواهرم به پدرو مادرم گفته بود كه ديده اون استفاده ميكنه ولي من كلي باهاش دعوا كردم و حتي مدتي هم پدر و مادرم با امادمون قهر بودند... متاسفانه همسرم تو اين چند سال هيچوقت يه كار ثابت نداشته و همش از اين شاخه به اون شاخه مي پريده ولي من از اول زندگيمون سر كار بودم و خدارو شكر هم درآمدم خوبه ولي اون يه 1 سالي ميشه كه كارش خوب شده و خيلي به خودش مغرور شده و همه رو مسخره ميكنه و حتي با من هم همش دعوا ميكنه و متاسفانه بايد بگم كه به مرور زمان فهميدم كه اون مدت هاست كه حشيش ميكشه خيلي سعي كردم باهاش صحبت كنم و به زندگي و چيزهاي ديگه اميدوارش كنم تا از اين مواد لعنتي دست بكشه ولي متاسفانه فايده نداره تازگي ها هم با دوستاش بعضي وقتها جلوي من هم ميكشه و عين خيالش هم نيست من خيلي ناراحت ميشم و بهم برميخوره علاوه بر اين به من هم بدبين شده همش بهم شك داره همش ميگه حتما اگه زياد خونه ميموني منتظر كسي هستي يا يه صدايي شنيدم و از اين چرت و پرت ها ولي من هميشه به اون اعتماد داشتم درسته كه چند بار تماس هاي ناجور يا sms ازش ديدم ولي چون كارش در رابطه با مردم بود و اخلاق خوب بايد داشته باشي نتونستم حرفي بزنم چند بار سر اين موضوع ها باهم دعوامون شده و هميشه اون ميگه چرا دست از سرم ورنميداري برو دنبال زندگيت هر چي از دهنش در مي ياد به من ميگه در ضمن هميشه دوستاش رو به من ترجيح ميده تو مهموني پيش دوستاش ميشينه بعضي وقت ها به بهونه كار ميره مسافرت و چند روز اضافه تر ميمونه ميگه دارم استراحت ميكنم و به من هم ميگه تو نيا دوستام راحت نيستند هميشه باهاش رفيق بودم ولي اون از رفاقتم سوءاستفاده كرده ديگه از همه چي خسته شدم خيلي حرفا دارم كه بگم ولي ديگه فعلا انگشتام درد گرفت جديدا هم به خاطر اين مشكلات احساس ميكنم افسردگي گرفتم نمي دونم بايد زندگي كنم يا تركش كنم من زندگيم رو دوست دارم البته هميشه از ن همه جا تعريف ميكنه و خودش ميدونه كه غير از ن هيچكس نمي تونه تحملش كنه ولي نمي دونم چرا اينقدر منو عذاب ميده شب باهام دعوا ميكنه و هر چي فحش ميخواد بهم ميده بعضي وقت ها هم منو ميزنه ، شب هم خونه رفيقاش ميخوابه ، بعد صبح مي ياد انگار نه انگار كه اتفاقي افتاده به من ميگه چرا ناراحتي چيزي شده تا مي خوام حرف بزنم ميگه اي بابا حالا گذشت ولش كن ديگه چقدر كينه اي هستي؟؟/.... تو رو خدا كمكم كنيد من بايد باهاش چكار كنم در ضمن از هيچكس هم حرف شنوي نداره خودشو از همه بهتر ميدونه اعتماد به نفسش خيلي زياد شده ....
علاقه مندی ها (Bookmarks)