دیروز جاتون خالی گرگان برف اومده بود دوسال برف ندیده بودم مهدیه سادات فقط توی تلویزیون دیده بود خیلی ذوق زده شدم خونه ما تقریبا ارتفاعش بالاست صبحی تا اومدم بیرون برف رو دیدم اینقدی ذوق کردم رفتم مهدیه رو بیدارش کنم خانومم گفتش نمیخواد بیدار میشه تو بری من چیکار کنم خدایی اینو راست میگه از صبح بلند میشه تا یک نصف شب دیگه نمیخوابه!!مگه یکی بیاد بخوابونش.
ظهری مغازه رو قرار شد ببندم و من و خانومم و مهدیه سادات بریم برف بازی نزدیک مغازه بستن بودش خانومم پیام داده بیا این دخترت مارو کشت از بس گفتش بریم برف بازی خوشم میاد فتوکپی خودمه هرچی ریختم جمع کرده.خوب حالا بگزریم رفتیم خونه پدر خانومم و نهار خوردیم و من و همسرم و مهدیه و مادرخانومم اومد رفتیم نهار خوران جای همگی دوستان خالی خوراک سلفی گرفتن و عکس انداختن بود روی درختها برف خیلی قشنگ بود یکجا نیگه داشتیم و رفتیم برف ازی طفلی مهدیه بلد نبود برف پرت کنه منم کلاهم رو برداشتم و میگفتم بزنه توی سر و صورتم یکم بخنده اینقدر بهش خوشگذشته بود 15 دقیقه بازی کردیم خدایی ما سه تا سردمون شده بود این دختره میگفتش نه بزارین بازم بازی کنم!!!
خلاصه سوار ماشین شدیم و با بادون زمینی خیلی دوست داره سرو ته قضیه رو هم اوردیم
ایشالله فردا صبحی هم میریم خیلی لذتبخش بود جای همگی دوستان خالی چنتا ماشین بابا و دختراشون رو آورده بودن برف بازی بعضی ها هم مامان و فرزند.
پ.ن:دیروز یک مقاله گذاشتم در مورد افراد سن بالا خوشبخت تر و مثبت اندیش تر هستند چون یاد گرفتن زندگی خیلی زود میگزره و بهتره توی زمان حال زندگی کنیم.صبحی قبل رفتن یکمقدار برف اومده بود لذتبخش بود دیدن ذرات برف وقتی فرود می آمدند اونموقع بهتر متوجه شدم توی زمان حال زندگی کردن و یاد گرفتن از لذت بردن از چیزهای هرچند کوچک چقدر شادی آفرینه
دوتعریف جدید و جالب ﮐﻪ خوب است به عمقش فکر کنیم:
ﻋﺼﺒﺎﻧﯿﺖ؛ ﯾﻌﻨﯽ، ﺗﻨﺒﯿﻪ ﺧﻮﺩ ﺑﻪ ﺧﺎﻃﺮ ﺍﺷﺘﺒﺎﻩ ﺩﯾﮕﺮﺍﻥ!
ﮐﯿﻨﻪ؛ ﯾﻌﻨﯽ، ﺧﻮﺭﺩﻥ ﺯﻫﺮ ﺑﺮﺍﯼ ﮐﺸﺘﻦ ﺩﯾﮕﺮﺍﻥ!
ﻫﯿﭻ ﺍﻧﺴﺎﻧﯽ ﺑﻪ ﺳﻌﺎﺩﺕ ﻧﻤﯽ ﺭﺳﺪ،
ﻣﮕﺮ ﺁﻧﮑﻪ ﺩﻭ ﺑﺎﺭ ﺯﺍﺩﻩ ﺷﻮﺩ:
ﯾﮏ ﺑﺎﺭ ﺍﺯ ﻣﺎﺩﺭ خویش
ﻭ ﺑﺎﺭ ﺩﯾﮕﺮ
ﺍﺯ خویشتن ﺧﻮﯾش ،ﺗﺎ ﺣﻘﯿﻘﺖ ﺩﺭﻭﻧﺶ ،
در زﺍﯾﺶ ﺩﻭﻡ، ﻫﻮﯾﺪﺍ ﺷﻮﺩ
ﻭ ﺣﯿﺎﺕ ﻭﺍﻗﻌﯽ ﺍﻭ ﺁﻏﺎﺯ ﮔﺮﺩﺩ !
علاقه مندی ها (Bookmarks)