به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 3 از 5 نخستنخست 12345 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 21 تا 30 , از مجموع 42
  1. #21
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    دوشنبه 16 بهمن 91 [ 17:34]
    تاریخ عضویت
    1390-10-12
    نوشته ها
    58
    امتیاز
    1,153
    سطح
    18
    Points: 1,153, Level: 18
    Level completed: 53%, Points required for next Level: 47
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    59

    تشکرشده 59 در 28 پست

    Rep Power
    0
    Array

    RE: من شک کرده ام (مخالفت خانواده پسر بعد از 5 سال دوستی)

    سلام به همه ی اونهایی که این نوشته رو می خونن، و حتی اونایی که نمیخونن:)
    من میخوام دوباره شروع کنم
    دیشب تا صبح نخوابیدم،خیلی غمگین بودم، فکر میکردم "نه من درست میشم،نه نامزدم کاری میکنه اوضاع بهتر شه، نه خانوادش مهبونتر میشن،اصلا من آخر آدم بدبختم،این دعواها باعث میشه ازم فرار کنه....." خلاصه تا صبح منفی بافتم صبحم به محض پاشدن بی دلیل شروع کردم به گریه و ....
    نمی دونم چی شد، یهو یاد مرثیه خوانی احساسی افتادم، یاد اون همه مقاله که در عرض یه ماه قبل خوندم، یاد همه ی تاپیک ها و مطالبی که اینجا خوندم و بعد تحولی عظیم ایجاد شد.
    به خودم گفتم اگر الان سعی کنی اون توصیه ها رو عمل کنی کاری کردی وگرنه خوندن خالی که فایده نداره. دیدم من بازم دارم ننه من غریبم درمیارم،دارم الکی جا میزنم،دارم راحت ترین راه رو انتخاب میکنم: " غرزدن و نق زدن و تسلیم شدن و فرار کردن" ولی لیاقت من، لیاقت همه ی آدمها بیشتر از اینه پس می خوام براش بجتگم. برای عوض کردن خودم. برام دعا کنید و کمکم کنید با راهنماییهاتون
    من میخوام خودم رو عوض کنم تا ثابت کنم لیاقت بهترین ها رو دارم،مطمئنم نامزدم با دیدن تغییرات من واسه همراهی انگیزه پیدا میکنه، اگرم نکرد مهم نیست،من کمکش میکنم
    امروز یه جورایی خیلی انرژی دارم. نمی دونم تا کی اینجوری میمونم فقط میدونم فعلا که اینجوریم باید بیشترین استفاده رو بکنم. با نشستن و غر زدن کاری درست نمیشه.
    از همه ی دوستان تالار همدردی ممنونم حتی اونایی که اصلا پست منو نخوندن. مال بقیه رو که خوندن و نظر دادن،خب منم از همونا استفاده میکنم برام دعا کنید که بتونم خودم رو اصلاح کنم: اولین گام----کم کردن بدبینی و پرتوقعی

  2. 2 کاربر از پست مفید bahar_t تشکرکرده اند .

    bahar_t (سه شنبه 20 دی 90)

  3. #22
    عضو فعال

    آخرین بازدید
    سه شنبه 28 فروردین 03 [ 01:56]
    تاریخ عضویت
    1390-10-11
    محل سکونت
    تهران
    نوشته ها
    2,483
    امتیاز
    37,786
    سطح
    100
    Points: 37,786, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1000 Experience PointsRecommendation Second ClassVeteranOverdriveTagger Second Class
    تشکرها
    8,332

    تشکرشده 10,024 در 2,339 پست

    حالت من
    Ashegh
    Rep Power
    372
    Array

    RE: من شک کرده ام (مخالفت خانواده پسر بعد از 5 سال دوستی)

    سلام بهار جان
    آفریییییییییییییییییییییی ییین
    اینههههههههههههههههههه
    باریک الله
    برو بترکون ببینم چه میکنی.واقعا لیاقت بهترینارو داری
    من به تو ایمان دارم.
    از یه بمب هم بیشتر انرژی دارییییییییییییییییییییی
    گاهی برای رشد کردن باید سختی کشید،گاهی برای فهمیدن باید شکست خورد،گاهی برای بدست آوردن باید از دست داد،چون برخی درسها در زندگی فقط از طریق رنج و محنت آموخته میشوند.


  4. کاربر روبرو از پست مفید maryam123 تشکرکرده است .

    maryam123 (چهارشنبه 21 دی 90)

  5. #23
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    دوشنبه 16 بهمن 91 [ 17:34]
    تاریخ عضویت
    1390-10-12
    نوشته ها
    58
    امتیاز
    1,153
    سطح
    18
    Points: 1,153, Level: 18
    Level completed: 53%, Points required for next Level: 47
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    59

    تشکرشده 59 در 28 پست

    Rep Power
    0
    Array

    RE: من شک کرده ام (مخالفت خانواده پسر بعد از 5 سال دوستی)

    مرسی مریم جون.واقعیت اینه که من معمولاً زود شارژ میشم اما زود هم شرایط بیرونی انرژیم رو خالی میکنه.ولی این بار میخوام سعیم رو بکنم
    دیشب هم باز به دلیل عدم مهارت من در برقراری ارتباط و البته عصبی شدن زودهنگام اون اوضاع به هم ریخت اما من سکوت کردم(لاقل تمرین کردم کمی صبورتر باشم). الان هم اون رفته پبش خانوادش و من طبق معمول شاکی ام. در این شرایط که همدیگه رو به زور ماهی یه بار میبینیم دوست داشتم ازین فرصت هم برای دیدن من استفاده میکرد. اما دارم مدام به خودم تکرار میکنم این خودخواهیه و عشق و علاقه با خودخواهی تناسبی نداره
    البته معمولاً مشکل من بعد از برگشتن اونه که به تلافی محبتی که فکر میکنم مال من بوده و دادش به کس دیگه، باهاش قهر و دعوا میکنم. این رفتار نابالغانه است و اشتباه اما ترکش خیلییییییییییییییی سخته دعا کنین تا شنبه که از اونجا برمیگرده(البته نه پیش من) بتونم رو خودم کار کنم.
    مشکل دیگه ی منم اینه که هرچی سعی میکنم تغییرات مثبت رو به هدف بالاتری از اون انجام بدم نمیشه، یعنی اگر یه کار خوبی کنم و اون در ازاش کار خوبی انجام نده یا نگه کاملاً انگیزه ام رو از دست میدم و بیخیال میشم. حالا تصور کنین اگر کار بدی انجام بده که دیگه میشه فاجعه
    امروز کمی غمگینم اما میخوام برای شروع با این دلسردی و ناامیدی مبارزه کنم و دچار مرثیه خوانی احساسی نشم
    نوشتن اینجا حتی وقتی آمار مشاهداتت در حد نخود باشه باعث میشه کمی انگیزه بگیرم. آخه همه ی رفتارهای بدو که نمیشه یهو ترک کرد. فعلاً تمرکزم رو موارد مرتبط به زندگی مشترکه، بعداً روی خودمحوریم کار میکنم پس دوستان همدرد همدردی، تنهام نذارین. در این روند خودسازی و تلاشم برای اصلاح اوضاع زندگیم به داشتنتون نیاز دارم:

  6. #24
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    دوشنبه 16 بهمن 91 [ 17:34]
    تاریخ عضویت
    1390-10-12
    نوشته ها
    58
    امتیاز
    1,153
    سطح
    18
    Points: 1,153, Level: 18
    Level completed: 53%, Points required for next Level: 47
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    59

    تشکرشده 59 در 28 پست

    Rep Power
    0
    Array

    RE: من شک کرده ام (مخالفت خانواده پسر بعد از 5 سال دوستی)

    سلام. کاش کسی بود که الان بتونه به من بگه چه کار کنم؟ الان باید پیش قدم شم برای اصلاح وضعیت یا ادامه سرسنگینی؟ خودم رو زیادی وابسته بهش نشون دادم و باید بیتفاوت شم یا دارم زیادی بی مهری میکنم؟ هرچی بیشتر فکر میکنم کمتر نتیجه میگیرم. دلم یه خواهر یا برادر بزرگتر میخواد. دلم یه دوست عاقل میخواد. دلم یه راهنمایی میخواد....بخاطر اینکه احتمال میدم همدردی دعوام کنه که چرا دارم مدام پست بی نتیجه میزنم میخوام تا یه مدتی چیزی ننویسم چون اگر اینجا هم دعوام کنن و دلخور شم دیگه خیلی تنها میشم، لااقل الان یه امیدی دارم به پیدا کردن انگیزه...کاش قبل از ازدواج یکی بود بهم یاد بده رفتار درست چیه نه این که با آزمون و خطا برم و درجا بزنم و ...امشب عجیب به همدرد نیاز دارم، به راهنما...درست و غلطم رو گم کردم.

  7. #25
    عضو فعال

    آخرین بازدید
    سه شنبه 28 فروردین 03 [ 01:56]
    تاریخ عضویت
    1390-10-11
    محل سکونت
    تهران
    نوشته ها
    2,483
    امتیاز
    37,786
    سطح
    100
    Points: 37,786, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1000 Experience PointsRecommendation Second ClassVeteranOverdriveTagger Second Class
    تشکرها
    8,332

    تشکرشده 10,024 در 2,339 پست

    حالت من
    Ashegh
    Rep Power
    372
    Array

    RE: من شک کرده ام (مخالفت خانواده پسر بعد از 5 سال دوستی)

    بهار جان باید سعی کنی کمتر اشتباه کنی.اینو بدون باید زودتر خودتو جمو جور کنی.همیشه برای جبران اشتباه وقت نیست
    پس حواستو جمع کن
    گاهی برای رشد کردن باید سختی کشید،گاهی برای فهمیدن باید شکست خورد،گاهی برای بدست آوردن باید از دست داد،چون برخی درسها در زندگی فقط از طریق رنج و محنت آموخته میشوند.


  8. #26
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    دوشنبه 16 بهمن 91 [ 17:34]
    تاریخ عضویت
    1390-10-12
    نوشته ها
    58
    امتیاز
    1,153
    سطح
    18
    Points: 1,153, Level: 18
    Level completed: 53%, Points required for next Level: 47
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    59

    تشکرشده 59 در 28 پست

    Rep Power
    0
    Array

    RE: من شک کرده ام (مخالفت خانواده پسر بعد از 5 سال دوستی)

    نه ناامیدم،نه عصبانی.زیر قولم هم نزدم و دارم خودسازی میکنم هرچند با سرعت حلزون اما نمیدونم چرا نتیجه برعکس میگیرم(هرچند برخلاف انتظاری که داشتم اینبار بیشتر مقاومت کردم و حقیقتا از مرثیه خوانی احساسی چند روزیه خبری نیست علی رغم دعواها، و این یه عادت پررنگ من بود که رفع شده کمی)
    گیجم، نمیدونم الان اگر مریم جونِ بامعرفت بود یا آقای مدیر بود،یا نازنین یا آویژه یا بهار 66 یا بالهای صداقت یا همه ی اونایی که راه برخورد درست با همسرشون رو پیدا کردن، اونا الان تو این وضعیت چیکار میکردن؟ از این راه دور، وقتی حتی نمیدونی مشکل از توه یا اون، وقتی نمیدونی الان کم مجبتی کردی یا زیاده روی، این وقت ها باید چیکار کنی؟
    جالبه؛ همه این جا راه حل میخوان برای جل مشکلشون، من از بس تاپیک و مقاله خوندم راه حل ها رو بلدم اما قضیه اینه نمیدونم مشکل دقیقاً چیه کاش یکی کمکم کنه
    میخوام اس ام اس بزنم، یادم میفته که زن باید ناز کنه و در دسترس نباشه و پیله نکنه و عقب بکشه و .... میخوام خودم رو بگیرم و سرسنگین باشم، باز خوندم که محبت کنید و با مجبت همسرانتون رو جلب کنید و ...نمیخوام بگم دارم کم میارم اما خب .....
    قبول دارم که مشکل خیلی از بچه ها حادتره، که من هی میام و میگم و میرم اما قراره اونقدر تنهام بذارین که یه روز بیام بگم بچه ها نامزدیم به هم خورد بعد اون موقع کمکم کنین فراموشش کنم؟کاش الان فقط یه کوچولو،در حد چندتا جمله کمکم کنین که وضعم رو مدیریت کنم
    من اصولا دختر حرف گوش کنی هستم و با یه ذره راهنمایی خودم بقیه راه رو میرم. به خدا توقع ندارم خیلی وقت بذارین، یه جمله، یه لینک....
    دوستش دارم و احساس خطر همه ی وجودم رو گرفته. امروز بهش گفتم تازه دارم میفهمم زندگی بدون تو هم میتونه قشنگ باشه(آره جون خودم،اینقدر بهش فکر کردم امروز مغزم درد گرفته) من ناراحت شدم، اونم گفت جدی داری اینو میفهمی؟ حتی نفمهمیدم با ناراحتی گفت یا معمولی(حالم از تلفن به هم میخوره،از اس ام اس، ارتباط واقعی میخوام با چهره و لحنی که معنا بده...)
    تا دو ماه پیش بدون اون زندگیم خود خود جهنم بود، الان اما وقتی میشنوم داره میاد یه جورایی میگم چه فایده؟ نمیدونم اون سرد شده که عشق من کمرنگ شده یا منم که دلم داره ازش دور میشه. فرقش چیه؟کاش یه عنوان دیگه واسه تاپیکم میذاشتم: مثلا میگفتم اگر کمکم نکنید نامزدیم به هم میخوره. اونجوری شاید کسی نیم نگاهی بهم مینداخت
    مریم عزیز، دقیقا با حرفت موافقم که گاهی جایی برای جبران نیست و من احساس بدی دارم، خیلی بد...نمیخوام زندگیم رو اینجوری شروع کنم....

  9. #27
    عضو فعال

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 09 بهمن 92 [ 23:55]
    تاریخ عضویت
    1389-10-14
    نوشته ها
    2,085
    امتیاز
    11,615
    سطح
    70
    Points: 11,615, Level: 70
    Level completed: 92%, Points required for next Level: 35
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1000 Experience Points10000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    12,283

    تشکرشده 12,256 در 2,217 پست

    Rep Power
    0
    Array

    RE: من شک کرده ام (مخالفت خانواده پسر بعد از 5 سال دوستی)

    سلام بهار گرامی،

    گاهی پیش می آید که بعضی از تاپیک ها کمتر مورد توجه قرار می گیرند.
    یک دلیلش این هست که موضوع تاپیک شما تکراری هست و اگر تاپیک های مشابه رو مطالعه کنید می بینید که دوستان بارها به این مشکل پاسخ داده اند.

    یک مسئله ی دیگر رو هم یادآوری کنم که ظرفیت تاپیک های مشاوره ای تالار 50 پست است و بعد از اون تاپیک قفل می شود. بنابراین سعی کنید از این ظرفیت بهترین استفاده رو ببرید و از ارسال پست با مطالب تکراری و همینطور گزارش های روزانه پرهیز کنید.


    من همه پست های شما رو خواندم. البته من کارشناس نیستم،
    ولی چیزی که در همه پست های شما دیده می شود وابستگی بیش از حد شما به آقا پسر است. و همینطور ترس از سر نگرفتن این ازدواج.

    به هر حال شما یک رابطه ای رو شروع کردی که 5 سال هم طول کشیده. امید شما به ازدواج بوده. حالا نمی دانم تا چه حد به هم نزدیک شدید، ولی همین که این آقا پسر بدون پیوند رسمی وارد زندگی شما شده و نزدیکان شما رو با هم دیدند، در طول این سالها به احتمال زیاد فشار سنگینی روی شما بوده و خواه ناخواه همیشه ترس از به هم خوردن این رابطه و ختم به ازدواج نشدنش رو داشته اید. البته اینها حدس من است. ولی از صحبت هایتان مشخص است که حداقل در حال حاضر چنین حالی دارید.

    من فقط یک توصیه ای به شما دارم. شما در آستانه ی انتخاب شریک زندگی خود هستید.
    شما باید الآن کاملاً منطقی باشید و کاملاً منطقی فکر کنید.
    نه تنها نباید افسار عقل رو دست احساسات بدهید، بلکه باید با عقل خود احساسات خود رو بسنجید و ببینید تا چه حد صحیح هستند.

    و از همه مهمتر، وابستگی شماست. این وابستگی رو اگر برطرف نکنید، حتی بعد از ازدواج هم مشکلات زیادی خواهید داشت.

    نیاز هست که وقت روی خواندن کتابها و مقالات مفید بگذارید.
    در این تالار هم مقالات زیادی داریم.
    چندتا به شما معرفی می کنم. همه را بخوانید.
    به نظرم بهتر است فعلاً در این تاپیک پست نزنید. بلکه مقالات رو بخوانید و کمی به خود فرصت بدهید که احساسات فروکش کرده و منطقی فکر کنید.
    آن وقت اگر باز هم سوال داشتید، بپرسید.

    لینکها:

    عشق: دلبستگی ؟ یا وابستگی؟
    تفاوت های بین وابستگی و دلبستگی چیست؟
    خصوصیات کلی وابستگی
    چرا وابسته می شویم
    رهايي از وابستگي

    ازدواج مهارت میخواهد !

    مقالات این صفحه
    این ارتباط زوده؟
    اگر چنین هستید ، صبر کنید ، ازدواج نکنید

    برخی از معیارهای ازدواج که کم تر به آن ها توجه می شوند

    بعد از خواندن این مقالات، تاپیک های انجمن های مهارتهای ارتباطی و همینطور "شوهران و زنان از یکدیگر چه انتظاراتی دارند" رو هم بخوانید تا در آینده بتوانید ارتباط بهتری با همسر خود برقرار کنید.

    مطالعه و تفکر روی این مقالات زمان زیادی می برد.
    ولی مسئله ی ازدواج رو بسیار جدی بگیرید!
    برای شما آرزوی خوشبختی می کنم.

    موفق باشید.

  10. کاربر روبرو از پست مفید hamed65 تشکرکرده است .

    hamed65 (پنجشنبه 22 دی 90)

  11. #28
    عضو فعال

    آخرین بازدید
    سه شنبه 28 فروردین 03 [ 01:56]
    تاریخ عضویت
    1390-10-11
    محل سکونت
    تهران
    نوشته ها
    2,483
    امتیاز
    37,786
    سطح
    100
    Points: 37,786, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1000 Experience PointsRecommendation Second ClassVeteranOverdriveTagger Second Class
    تشکرها
    8,332

    تشکرشده 10,024 در 2,339 پست

    حالت من
    Ashegh
    Rep Power
    372
    Array

    RE: من شک کرده ام (مخالفت خانواده پسر بعد از 5 سال دوستی)

    بهار داری چیکار میکنی.کاش پیشم بودی میزدمت !

    میخوام اس ام اس بزنم، یادم میفته که زن باید ناز کنه و در دسترس نباشه و پیله نکنه و عقب بکشه و .... میخوام خودم رو بگیرم و سرسنگین باشم، باز خوندم که محبت کنید و با مجبت همسرانتون رو جلب کنید و ...نمیخوام بگم دارم کم میارم اما خب ...

    باید بدونی که این یک نسخه مطلق نیست و یه جاهایی باید بری جلو و یه جاهایی نه
    تو میخوای وارد زندگی مشترکبشی پس باید یک سری مهارت کسب کنی.محکم نیستس بهار جان.یک بار که همدیگرو میبینین با خودت عهد کن که یه امروز خوش باشیم.بابا اول راهو اینهمه مشکل؟



    امروز بهش گفتم تازه دارم میفهمم زندگی بدون تو هم میتونه قشنگ باشه
    این آخه چه حرفیه زدی؟چرا انقدر بچه گانه با موضوع برخورد میکنی؟آخه آدم به شریک زندگیش اینو میگه؟میدونی من جای اون بودم میرفتمو پشتمم نگا نمیکردم.یکمی بیشتر محبت کن.
    مطمئن باش هیچ کس جز خودت نمیتونه کمکت کنه

    منم از دستت عصبانی شدم.اره اگه اینجوری پیش بری قطعا بهم میخوره.بچه بازی و این حرفای تو فیلمارم بذار کنار.
    تا میتونی رابطه تون را مهربون و گرم و صمیمی کن.
    برو ببینم چیکار میکنی
    گاهی برای رشد کردن باید سختی کشید،گاهی برای فهمیدن باید شکست خورد،گاهی برای بدست آوردن باید از دست داد،چون برخی درسها در زندگی فقط از طریق رنج و محنت آموخته میشوند.


  12. #29
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 26 مهر 97 [ 09:20]
    تاریخ عضویت
    1390-5-27
    نوشته ها
    1,398
    امتیاز
    13,057
    سطح
    74
    Points: 13,057, Level: 74
    Level completed: 52%, Points required for next Level: 193
    Overall activity: 11.0%
    دستاوردها:
    Social1000 Experience PointsVeteran10000 Experience Points
    تشکرها
    8,610

    تشکرشده 8,998 در 1,493 پست

    Rep Power
    155
    Array

    RE: من شک کرده ام (مخالفت خانواده پسر بعد از 5 سال دوستی)

    سلام بهار عزیز

    احساس می کنم سرگشته ای! اما چرا؟

    این زیاد نمیتواند ربطی به نامزدت داشته باشد!

    مشکل اساسی در درون شماست!

    متاسفانه شما دچار نوعی وسواس فکری هستید که در این نوع رفتار ، فرد دائم می ترسد که

    مخاطبانش به اندازه کافی او را دوست نداشته باشند و یا روزی او را ترک کنند و بروند!

    همین موضوع باعث می شود که مخاطبین چنین افرادی از دست آنها کلافه شده و به کارهایی

    دست بزنند که خوشایند نیست!

    شما هم دارید به هیمن منوال عمل می کنید!


    مگر به او اعتماد ندارید؟

    مگر حسن نیتش را به شما ثابت نکرده و از او خطایی دیده اید یا در خود ایرادی می بینید که

    شما را ترک کند؟

    او از شما به دلایلی دور است اما این دلیل نمی شود که دیگران را به شما ترجیح دهد!



    شما دائم برای خود مرثیه سرایی احساسی می کنید و بر بخت بدتان گریه می کنید در

    حالیکه بسیار خوشبخت هستید و این خوشبختی را نمی بینید و قدر نمی دانید!



    در صورت امکان هر چه زودتر برای حل این مسئله و مشکل شخصیتی به روانشناس خوب

    مراجعه کنید تا فرصت یک زندگی زیبا و خوشبخت بودن در کنار همسر آینده تان را از دست

    ندهید!

    موفق باشید!







  13. کاربر روبرو از پست مفید bahar.shadi تشکرکرده است .

    bahar.shadi (پنجشنبه 22 دی 90)

  14. #30
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    دوشنبه 16 بهمن 91 [ 17:34]
    تاریخ عضویت
    1390-10-12
    نوشته ها
    58
    امتیاز
    1,153
    سطح
    18
    Points: 1,153, Level: 18
    Level completed: 53%, Points required for next Level: 47
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    59

    تشکرشده 59 در 28 پست

    Rep Power
    0
    Array

    RE: من شک کرده ام (مخالفت خانواده پسر بعد از 5 سال دوستی)

    سلام.
    1- آقای حامد مرسی بابت خواندن پست ها اما چند نکته ی کوچک: متاسفانه عنوان اولیه تاپیک من چندان همخوانی با مشکلم نداشت،در واقع "تردید به همه چیز" عنوان بهتری محسوب میشد. و من با نگاه نسبتاً مناسبی به تاپیک های تالار و خواندن بخشی از آنها به مورد مشابهی برخورد نکردم. بعلاوه ممکن است عنوان مشکلات شبیه به هم باشند اما بازهم بسته به شخصیت افرادِ درگیر، وجهه ی متفاوتی به خود میگیرند بنابراین مطرح شدن مجدد آنان از سوی افراد مختلف را نباید سرزنش نمود
    2.پس از پست های اول و گلایه های بیجای من؛ و جواب عاقلانه و بجای bahar shadiی عزیز،من انتقاد ایشان را جایز دانستم و تلاش کردم بجای منتظر ماندن برای دریافت جواب مستقیم به دنبال یافتن راه حل خودم در پاسخ های ارائه شده به سایر مراجعین باشم. طاقت هم آوردم و دیگر گلایه ای نبود( که البته هنری نکرده ام چرا که باور دارم اگر توجهی از دوستان هست از سر لطف است و منتی بر سر من) تا دیشب که عجیب مستأصل و تنها بودم و در پی راه حل. و بر مضطر حرجی نیست:)
    3.سوالی از شما که به نوعی مدیرید و احتمالاً مدبر: مگر هدف این تالار جز کمک به حل مشکل افراد است؟ مگر در بسیاری از موارد توصیه شما به خودسازی شخص نیست؟ من بعد از خواندن و نظر دادن در تاپیک"رفتارهای غلط من در زندگی مشترک" به بسیاری از ایرادات خودم واقف شدم و تصمیم بر رفع آنها گرفتم و به کمک نیاز داشتم. اما به دلیل تنهایی و نداشتن رفیقی همدل و همدرد گمان کردم نوشتن تردیدها و مراحل سیر و تلاشم برای بهتر بودن در همدری، حتی اگر کسی نخواند و آفرینی نگوید، مشوقی است و انگیزه ای، کما اینکه بود. هربار که می خواستم بنویسم" بریده ام.." با نگاهی به نوشته ی قبلم، به تشویق مریم مهربانم، به مشکلات دوستان و تلاش و همتشان، بر خودم نهیب میزدم و این آغازی دوباره بود. از زمان تصمیم من به شمار انگشتان دست نگذشته اما حفظ آن ارزشمند است زیرا در روزهای دشوار زندگی ام تصمیم بر اصلاح خود گرفته ام و همزمان با شیطان درون و مشکلات بیرونم میجنگم و اگر زیاده گویی کردم و هر روز دلنوشته نوشتم فقط تلاش برای یافتن کمکی برای ادامه این نبرد بود.
    به تجربیات و شناخت شما از نحوه خدمات و مدیریت این تالار احترام میگذارم و این روند را قطع میکنم. شاید تصور ذهنی و دریافت من از این تالار اندکی با هدف و عملکرد آن مغایرت داشته است. در هرحال به شما و دیگر دوستان صاحب نظر پیشنهادی دارم: نگاهی به تاپیک"تغییر خانم مینا چ بر اساس یک برنامه مشخص" بیندازید، من میخواستم چنین برنامه عملی را برای خودم پیاده کنم و با گفتن آن به شما انگیزه و تعهد پیدا کنم. گمان میکنم تداوم این روند با نظارت شما میتواند به بسیاری از دوستان در ترک عادات بدشان کمک کند.بازهم شما داناترید و ارجح تر برای قضاوت:)
    به چشم، من از نوشتن در این پست خودداری میکنم و حتما لینکهای مطرح شده را دوباره خواهم خواند. باز هم ممنون از توجه شما

    4.خانم bahar shadi، بی نهایت از شما توجه شما ممنونمچه شرح هوشمندانه ای از احساس من دادید!!دقیقا همیشه میترسم اشتباهی کنم که باعث شود آنهایی که دوستم دارند ترکم کنند حتی در این تالار هم در هر لحظه چنین احساسی دارم.
    من مرثیه خوانی احساسی را قبول دارم و دارم روی این ضعف کار میکنم. مشاوره را هم گذاشتم برای زمان آمدن نامزدم، چون امروز با وی درمورد تمام کردن نامزدی صحبت کردم و او پذیرفت، البته مشروط به مراجعه به روانکاومان و تایید ایشان مبنی بر عدم صلاحیت ما برای همدیگر.
    متأسفانه من نتوانستم وضعیت جدید پیش آمده را مدیریت کنم. امروز که نوشته هایم را میخواندم دیدم تا چه اندازه سطح این رابطه را کودکانه توصیف کرده ام. نه،اینچنین نبوده، ما 5 سال در محدوده ی اخلاق و احساس و عقل برای ساختن زندگیمان تلاش کردیم، اشتباه های فراوان و درس های ارزشمند...منطق نیز همواره با من بوده است تا جایی که منطق من بر مخالفت شدید پدر عزیزم فائق آمد و او بارها اذعان کرد که انتخاب من از هر جهت مناسب و منطقی بوده است.
    ترسی که 5 سال همراه من بوده ترس از دست دادن او یا ختم به ازدواج شدن این رابطه نبوده، بزرگترین ترس من از ازدواج با مردی بوده که مرا عاشقانه نخواهد. با کدورت ها و مشکلات پیش آمده در 6 ماه گذشته این ترس شدت یافت تا به امروز...هنوز هم نمیدانم با این جدایی چه خواهم کرد اما آخرین پست را برای اعلام نتیجه به شما دوستان عزیز خواهم زد.

    5. گل مریم مهربانم، کاش حقیقتاً خواهر بزرگم بودی و در کنارم، سیلی هوشیاریت را با جان و دل چنان نوازشی میپذیرفتم. برایم دعا کن. به تو هم خبر نتایج تصمیم تلخم را خواهم گفت دوست همدردم
    التماس دعا

  15. کاربر روبرو از پست مفید bahar_t تشکرکرده است .

    bahar_t (پنجشنبه 22 دی 90)


 
صفحه 3 از 5 نخستنخست 12345 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. دوستی با چند پسر! همزمان
    توسط سپیده دم در انجمن سئوالات ارتباط دختر و پسر
    پاسخ ها: 8
    آخرين نوشته: چهارشنبه 24 اسفند 90, 04:50
  2. ارتباط و دوستی دختر و پسر از دیدگاه اسلام
    توسط imans در انجمن طـــــــــــرح مشکلات ازدواج: ارتباط مراجعان-مشاوران
    پاسخ ها: 6
    آخرين نوشته: جمعه 24 دی 89, 03:26
  3. دوستی های دختر و پسر بی پایه و اساس و عشق های الکی !
    توسط keyvan در انجمن ارتباط دختر و پسر(عشق)
    پاسخ ها: 0
    آخرين نوشته: سه شنبه 08 دی 88, 00:25
  4. +پسر16 ساله و ابراز احساس علاقه و دوستی
    توسط amanjr در انجمن سئوالات ارتباط دختر و پسر
    پاسخ ها: 3
    آخرين نوشته: چهارشنبه 17 مهر 87, 12:10
  5. پسر16 ساله و ابراز احساس علاقه و دوستی
    توسط amanjr در انجمن ارتباط دختر و پسر
    پاسخ ها: 1
    آخرين نوشته: جمعه 29 شهریور 87, 11:40

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 09:13 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.