[align=justify]سلام به همه دوستان خوبم،
مخصوصا del عزیز که در اولین پستم می خوام درسی که ایشون به من دادند رو بازگو کنم.
اولین باری که با del (در تاپیک ایشون) همصحبت شدم، از نوع برخورد ایشون دچار تنش می شدم. حس فریب خوردگی!
چیزی که در همه پست های del مشهود بود این بودش که با برداشت های مثبتی که از صحبت های من داشتند شروع می کردند، بعد به منفی ها می پرداختند.
و این کاریه که بعضی از اطرافیان من انجام می دادند و همین باعث شده بود که من اونها رو انسان هایی بدونم که صادق نیستند و به قصد رسیدن به هدف نهایی خودشون، با خصوصیات مثبتم شروع می کنند. و به همین دلیل نسبت به تاییدهاشون همیشه بدبین بودم.
همین پیش ذهن باعث شده بود من از لحن صحبت del دل خوشی نداشته باشم. و پیش خودم اینطور فکر می کردم که این حیله ایه که روانشناس ها بهشون یاد دادن تا با تزریق انرژی مثبت به همسرشون (تایید کردن)، به اهداف خودشون برسن و ایشون رو به شکلی که مد نظر خودشون هست تغییر بدن. (del عزیزم ببخشید که اینطور می نویسم. علت این لحنم اینه که الان می دونم اون موقع اشتباه می کردم.)
و این ادامه داشت تا چند ماه پیش که متوجه شدم خودم دقیقا برعکس del عمل می کنم. یعنی ابتدا از خصوصیات نامطلوب شروع می کنم، و همیشه مطلوب ها رو آخر می گم!!
در حالی که خیلی مواقع توجه خودم بیشتر به ویژگی های مطلوب هستش، اما عادتم اینه که از نامطلوب ها شروع کنم، و همین باعث می شه که مخاطبم مثبت ها رو نادیده بگیره و کاملا تحت تاثیر منفی ها واقع بشه.
و شروع کردم به مقایسه تاثیری که من و del در مخاطب می گذاریم. و به این نتیجه رسیدم که همیشه قصد سوءاستفاده از طرف مقابل در کار نیست، بلکه خیلی وقتها مسئله "امنیت احساسی" دادن هستش.
وقتی کسی شروع می کنه به انتقاد کردن از من نوعی، بصورت معمول درم تنش ایجاد می شه و همین تنش باعث می شه نتونم روی صحبت های اون شخص تمرکز کنم و متوجه منظورش بشم.
اما برعکس، اگر ابتدا فضای امنی برای طرف ایجاد بشه، اونوقت شخص در سایه این امنیت احساسی می تونه راحت تر با مسائل برخورد کنه.
البته این آگاهی هنوز باعث نشده که این عادت من 100% از بین بره. مسلما به زمان بیشتری نیاز دارم. اما در حال تمرینم، و گاهی پست هایی که می گذارم رو موقع ارسال دوباره نگاه می کنم، و جای بعضی پاراگراف ها رو تغییر می دم!
اما در زندگی حقیقی اعمال این تغییر یک مقدار سخت تره، چون امکان ویرایش وجود نداره و باید خیلی بیشتر حواسم جمع باشه.
خلاصه اینکه هرچند که هم در دنیای حقیقی و هم در دنیای مجازی در حال تغییر این عادتم هستم، و در حال لذت بردن از تغییرات حاصله، اما باز هم تا del عزیزم که استاد این فن هستند فاصله زیادی دارم.و خیلی خوشحال می شم اگر ایشون بیشتر توضیح بدن که به چه شکل این مهارت رو کسب کرده اند و چه توجیهات دیگری برای لزوم آموختن این مهارت وجود داره.
اما هدف اصلی من از این پست این بود که بگم:
del عزیز اگر من در تعامل با شما قرار نمی گرفتم، مطمئنا خیلی دیرتر به این سبک و روش ناکارامدم آگاه می شدم. بنابراین سهم بزرگی از لذتی که از بهبود روابطم دارم می برم رو مدیون شما هستم.
از این بابت صمیمانه ازتون سپاسگزارم. (برام سخته بگم دقیقا چقدر ازتون متشکرم. فقط می تونم بگم خیلی زیاد.)
اما غیر از del دوستان دیگری هم هستند که شانس آشنایی با اونها در این فضا باعث شده به نقاط کور اخلاقیم آگاه بشم و سعی در برطرف کردنشون داشته باشم. که در پست های بعدیم عنوان خواهم کرد.
و مطمئنم که شما هم از دوستانی که در تالار همدردی باهاشون در ارتباط بودید خصوصیات مثبتی رو یاد گرفتید که قبلا بهشون توجه نداشتید.
با بیان این تجربیات هم این دوستهان به ویژگی های مثبت اخلاقی و شخصیتشون آگاه تر می شن و هم بقیه بیشتر توجه خواهند کرد.
بنابراین در صورتیکه تجربیات مشابهی دارید، بفرمایید که همه استفاده کنیم.:72:
[/align]
علاقه مندی ها (Bookmarks)