با پسر مغرور چطور باید رفتار کرد ؟

سلام
من تازه عضو این سایت شدم .
مدتی میشه با پسری آشنا شدم البته خونواده در جریانن ولی فقط به قصد آشناییه بیشتر که اگه پسندیدیم ...
من ازش خوشم اومده خونواده خوبی ام داره در یک سطحیم ... ولی نسبت یه بعضی رفتاراش مطمئن نیستم حس میکنم خیلی مغروره مثلا گاهی وقتا احساس میکنم حرفی میزنم زود به غرورش بر میخوره ... البته آدمیه که خیلی خودشو حفظ میکنه ولی تو اون لحظه یه سکوت معنی داری میکنه ..
من ازینکه مرد غرور داشته باشه بدم نمیاد ولی حس میکنم خیلی حساسه به غرورش شاید اکثر مردا اینطورین و من نمیدونم چطور باید باهاش برخورد کرد چون دوس ندارم بر خورد اشتباهی بکنم ...
با اینکه اصلا آدم احساساتی نیست و خیلی منطقیه اما خیلی مهربونو خون گرمه من دوس دارم یکم احساساتی تر باشه اما به نظر میاد بیشتر دوس داره احساسات بگیره تا بده و زیادم تو فاز احساس نمیره
نمیدونم گاهی ام حس میکنم مودیه یه وقتایی خیلی شادو سر حاله یه وقتایی نه زیاد
انگار بیشتره اوقات دوس داره ازش تعریف تمجید کنم .
خیلی وقتا هم ازم نظر میخواد راجع به مسائل خودش و میگه ناراحت نمیشم بگو عیبامو برطرف کنم
من حس میکنم نظرمو قبول داره ولی وقتی نظرمو میگم بعدش یه چیزی به شوخی میگه که من هیچ عیبی ندارم
مثلا یه بار راجع به ظاهرش ازم یه سوالی پرسید من جواب دادم بعد راجع به ظاهر خودم یه چیزی گفتم برگشت به شوخیو خنده گفت منو چرا باخودت مقایسه میکنی من به این جذابی تو.. دیگه نگم بقیشو ... کلی خندید..منم خندیدم البته من ناراحت نمیشم چون ادم شوخیه ولی نمیدونم چرا اینطوری برخورد میکنه مثلا من دوس داشتم اونجا ازم تعریف کنه به جاش... اگرم بگم میگه چشم ولی بازم کار خودشو میکنه
خیلی ام راحته مثلا اگه از چیزی خوشش نیاد یا حتی لباسی بپوشم دوس نداشته باشه خیلی راحت بی رودروایسی میگه بر عکسشم هست یعنی گاهی خیلی تعریف میکنه .. رک بودنشو دوس دارم
وقتاییم که من ازش تعریف کنم انگار خیلی اخلاقش بهتر میشه و برعکسش اگه پیش بیاد فاصله میگیره یکم
نمیدونم با غرور مردونش چی کار کنم ... چطور رفتار کنم
اقایون شاید بهتر بدونن
چطور با اینطور مردا باید رفتار کرد؟ آخه بابای خودم اصلا اینطوری نیست :162:

مرسی از نظرتون واقعا!!!!!!!!!!!!

سلام دوست عزیز به همدردی خوش آمدید:72:

دوست من اگه چیزایی که گفتین حقیقت داشته باشه(شما اشتباه برداشت نکرده باشی) بر میگرده به شخصیت ایشون و ربطی به غرور مردانه نداره.

اینکه میگید ازش تعریف می کنم خوش اخلاق میشه تقریبا برای همه ی ما صدق می کنه ولی پیشنهاد می کنم که شما هم مثل ایشون رک برخورد کنین.(جراتمندانه)

باقی چیزایی که گفتین بیشتر برمی گرده به زود رنجی و انتقاد پذیر نبودن(به نظرم) راجع به احساسات شما تو زندگی مشترک به عنوان یه خانم باید دریافت کننده احساسات باشید نه دهنده. به این فکر کردین با این موضوع تو زندگی مشترک چگونه برخورد می کنید؟

دوست من شما و ایشون چند سالتونه؟

بیشتر به فکر این نباشید که چطور باید رفتار کنید. منظورم اینه که رفتار شما حالت سازش (انفعال) نداشته باشه.

نقل قول:

---

نوشته اصلی توسط shapoor

سلام دوست عزیز به همدردی خوش آمدید:72:

دوست من اگه چیزایی که گفتین حقیقت داشته باشه(شما اشتباه برداشت نکرده باشی) بر میگرده به شخصیت ایشون و ربطی به غرور مردانه نداره.

اینکه میگید ازش تعریف می کنم خوش اخلاق میشه تقریبا برای همه ی ما صدق می کنه ولی پیشنهاد می کنم که شما هم مثل ایشون رک برخورد کنین.(جراتمندانه)

باقی چیزایی که گفتین بیشتر برمی گرده به زود رنجی و انتقاد پذیر نبودن(به نظرم) راجع به احساسات شما تو زندگی مشترک به عنوان یه خانم باید دریافت کننده احساسات باشید نه دهنده. به این فکر کردین با این موضوع تو زندگی مشترک چگونه برخورد می کنید؟

دوست من شما و ایشون چند سالتونه؟

بیشتر به فکر این نباشید که چطور باید رفتار کنید. منظورم اینه که رفتار شما حالت سازش (انفعال) نداشته باشه.

---

اول از همه ممنون ازینکه به تاپیکم سر زدین
منظورتون از برداشت اشتباه من چیه ؟
منم سعی میکنم در مقابلش خودم باشم و رک باشم.
شاید آدم انتقاد پذیری نباشه اما زود رنج نیست. یعنی اگه صحبتی پیش بیاد کینه نمیکنه اصلا.
من فک میکنم زیاد احساساتی نیست
ببینید من دوس ندارم دائم قربون صدقه بره یا بگه دوستت دارم ولی میخوام از اینکه واقعا دوسم داره مطمئن باشم
یه سوالی هم همش تو ذهنمه میدونم که از من خوشش میاد ولی از احساساتش مطمئن نیستم اینکه دقیقا چه احساسی داره ... انگار همش یه چیزی جلوشو میگیره که بروز نمیده این احساس منه !
منظورم ازینکه خوشش میاد از تعریف اینه که مثلا دوس داره راجع به کارش حرف بزنیم من از کارش تعریف کنم حتی اگه نقاط منفیشو بگم ناراحت نمیشه ولی فک میکنم دوس داره خیلی تشویق شه اکثر مردا این حالتو دوس دارن ولی این خیلی بیشتر ... یا اگر حرفی پیش بیاد که به نفعش نباشه زود حالت دفاعی به خودش میگیره بعدش اگه بپرسم ناراحت شدی میگه نه تو نظرتو گفتی .
بهم میگه تو دختری هستی که همه چیزت واسه ازدواج عالیه ولی چطور باید بفهمم احساساتش دقیقا به من چیه خیلی واسم مهمه از طرفی ام نمیخوام رک ازش بپرسم چون میدونم منطقی میگه احساس خیلی خوبی بهت دارم
ولی من به احساسش شک کردم ...واسه همین میگم خیلی مردونه و با سیاست رفتار میکنه .. حتی راجع به رابطه جنسیم با هم حرفایی زدیم یعنی اون پرسید میگم که خیلی راحت حرف میزنه
30 سالشه من 25 سالمه

به نظرمن شماخودتون خیلی حساس هستین.ویه سوال چرابهش شک میکنید

نقل قول:

---

نوشته اصلی توسط نگاه

به نظرمن شماخودتون خیلی حساس هستین.ویه سوال چرابهش شک میکنید

---

خوب طبیعیه نسبت به آیندم حساس باشم .
ولی باور کنید آدم شکاکی نیستم اصلا اتفاقا خیلی مثبت فکر میکنم واسه همینم میتر سم کار دست خودم بدم.
شک میکنم چون موقعیت نسبتا خوبی تو زندگیم دارم و چون خیلی احساسشو بروز نمیده نکنه به خاطر موقعیتم با من باشه میخوام مطمئن شم
اینم بگم میدونم قبل از من با دخترای زیادی ارتباط داشته به این موضوع حساس نیستم چون خودمم با پسر قبلا در ارتباط بودم . ممکنه این موضوع تاثیر بذاره رو رفتارش ؟

نه این به اون در
بعدشم تونمیخوادبگی با کسی درارتباط بودی وبراش تعریف کنی ولش کن گذشته رو.
الان روبساز فقط یادت باشه همیشه تعادل روحفظ کنی

نقل قول:

---

نوشته اصلی توسط نگاه

نه این به اون در
بعدشم تونمیخوادبگی به کسی درارتباط بودی وبراش تعریف کنی ولش کن گذشته روالان وبساز فقط یادت باشه همیشه تعادل روحفظ کنی

---

نه الان اصلا مشکلم روابط گذشته نیست برام مهم نیست.
فقط احساس دقیقشو میخوام بدونم ... اونجوری که یه پسر واقعا یه دخترو بخواد نیست. واسه همین فک میکنم مغروره یا احساسی نیست . فقط در این حد میدونم که از من خوشش میاد. نمیدونم چطور باید اینطور پسرا رو شناخت

[QUOTE=Mehr92;292269]
فقط احساس دقیقشو میخوام بدونم ... اونجوری که یه پسر واقعا یه دخترو بخواد نیست.
ازکجامعلوم شایدازدیگاه خودش هست وشما دونفراین دیدگاه هاتونه که باهم فرق داره

دیدگاهمون به چی ؟ ازون پسراست که خودشو بیخیال نشون میده البته هرکسی مشکلاتی داره ولی روحیشو حفظ میکنه و اصلا دوس نداره رمانتیک بازی در بیاره اما نا مهربون و جدی نیست اخلاقای خوبم زیاد داره ... به نظر شما چطوری بفهمم این اخلاقشه یا دلیل دیگه ای داره ؟
اگه اخلاقش باشه بهش فکر میکنم اما اگه دلیلش چیز دیگه ای باشه خیلی قضیه فرق میکنه
میتونم اینو بفهمم ؟؟

:305:

احیانا با دوست پسر قبلیت مقایسش نمیکنی؟
به نظر من که مرد باید محکم باشه زیاد احساساتی نشه . من خودم بیش از حد احساساتیم و مطمئنم تا وقتی که این مشکلمو برطرف نکنم به درد اداره ی یه زندگی نمیخورم .:dread:

نقل قول:

---

نوشته اصلی توسط soheil2

احیانا با دوست پسر قبلیت مقایسش نمیکنی؟
به نظر من که مرد باید محکم باشه زیاد احساساتی نشه . من خودم بیش از حد احساساتیم و مطمئنم تا وقتی که این مشکلمو برطرف نکنم به درد اداره ی یه زندگی نمیخورم .:dread:

---

نه به هیچ وجه با کسی مقایسش نمیکنم.
منم نگفتم زیاد احساساتی
اولشم گفتم من خودمم زیاد دوس ندارم.
اما میخوام بدونم راهی هست که بدونم واقعا منو دوس داره چون یکم مغرورانه رفتار میکنه
دلیلشو نمیدونم

همچین افرادی اگه یکی رو دوست داشته باشن باعملشون احساسشونو بیان میکنن مثلا کارایی که باعث دلخوریت میشه رو انجام نمیده
یادش میمونه چی دوس داری چی نداری
کارایی که خوشحالت می کنه رو انجام میده

به نظر من شیرینی عشق به همین مبهم بودنشه
وقتی شما میگی که خانوادش خوبن و خودشم پسر خوبیه این یعنی از مرحله عقلی با موفقیت رد شدی،پس یه تایید داری اونم از نظر عقلت
ولی قسمت دوم مربوط به قلبته که باید اینو خودت متوجه بشی،اینکه اگه باهات شوخی میکنه خوشت میاد یا بدت میاد،یه حس دلیه و نباید با عقلت بخوای تحلیلش کنی
اینکه بگی چون این رفتارو کرد،به نظر من بد بود ولی ناراحت نشدم یعنی قلب و مغزت هنوز در موردش یکی نشدن،در مورد کسی که دوسش داری که از نظر عقلی هم تایید شده،سعی کن از این به بعد با دلت دنبالش کنی،قرار نیس با تحلیلای اینجوری تو اول آشنایی(نسبت به ازدواج و زندگی چند ساله) بتونی رفتارشو تو 10 سال بعد زندگی حدس بزنی،بهتره ببینی وقتی کنارشی احساس خوبی داری یا نه؟و زیاد تحلیلش نکن،فقط به صدای قلبت گوش کن(حتما برات پیش اومده که گاهی وارد یه جایی پر از آدم بشی و از یکی بدون اینکه بشناسیش،خوشت نیاد!این همون احساسه و نمیشه با عقل تحلیلش کرد)
اینکه دوستت داره یا نه هم زیاد مهم نیس فعلا به نظر من،چون هنوز با خودت در موردش کنار نیومدی،هر وقت از بودن در کنارش هیچ حس بدی بهت دست نداد و قلبت واقعا راضی بود، یعنی دوسش داری بعد از اون باید ببینی که در موردت چه رفتاری داره(که به نظرم همه خانوما در این مورد گیرندشون خیلی قویه) که واقعا دوستت داره یا نه

من واقعا دوسش دارم واسه همینم میترسم اون حسش طور دیگه ای باشه . ببنید خیلی رکه مثلا اگه از یه چیزی خوشش نیاد خیلی راحت بدون اینکه چیزیو درنظر بگیره میگه یا بر عکس وقتی خوشحالش کنم میگه واقعا خوشحالم کردی و میدونم اینو از ته دلش میگه حتی بهمم یکی 2 بار گفته دوست دارم ولی وقتی کاری کنم که دوس نداشته باشه یا جوابمو نمیده یا طوری رفتار میکنه که انگار دست پیشو میگیره پس نیافته ... بعد پیش خودم میگم اگه واقعا منو دوست داشت انقد مغرورانه رفتار کرد
فک کنم منم مثه اونم شبیه همیم واسه همین یه مواقعی انگار هیچ کدوم کوتاه نمیایم این ابراز نکردناش اذیتم میکنه .
البته بهمم گفت که خیلی رابطه جنسیو دوس داره ...
نمیدونم پسرای اینجوری چطوری احساساتشونو نشون میدن
حرف که نمیزنه راجع بهش ...
منم دخترم نمیتونم همه چیزو نشون بدم... رفتارم چطوری باید باشه

ببینید شما میگید دوسش دارید ولی یکی از ویژگی هاشو(رک بودن) همش روش تاکید میکنید و میگید که وقتی فلان کارو میکنه،من یه جورایی به دوس داشتنش شک میکنم،به نظرم بازم میگم باید تو خودتون حلش کنید،چون این جز ویژگی های اون پسره و باید ببینید می تونید با چنین کسی یک عمر زندگی کنید(البته شاید گاهی برای جلب توجه این کارو میکنه)
ببینید در مورد اینکه میگید چطوری احساساتشو نشون میده: به نظر من احساسی که بخوای به عمد نشون بدی میشه یه فیلم سینمایی رمانتیک،احساس رو باید حس کرد نه اینکه بخوای تحلیلش کنی که مثلا چون فلان کارو کرد پس منو دوس داره،به نظرم با یه نگاه هم میشه احساس رو درک کرد نیازی نیست که طرفتون کار خارق العاده ای انجام بده و یا به زبون بیاره،اگه با تموم کارایی که میکنه شما اون حس رو درک نکردید،باید یا به عشق خودتون شک کنید یا اون!
بازم تاکید میکنم فقط صدای قلبت گوش کن ببین که واقعا با همه ویژگی هایی که داره از اینکه در کنارشید لذت میبرید یا نه،
یه داستان میگم(خودم از یه استادی شنیدم) شاید مفید بود
تو زمان های قدیم تو عراق یه دخترو پسری بودن به اسم لیلی و جنون
این دوتا خیلی عاشق هم بودن،جوری که مجنون برای دیدن لیلی قصه ی ما از رود پر از آب و خروشان دجله که هیچ انسانی نمیتونست از اون رد بشه،رد میشد و به ده اون طرف رود میرفت تا لیلی رو ببینه و با دیدن عشقش انرژِی،
مجنون این کارو روزها و روزها تکرار میکردو هر روز میرفت لیلی رو میدید تا یه روز از روزها مجنون مث هر روز صبح از خواب بلند شد و به اون طرف رود رفت تا به لیلی برسه،اون روز که بازم مث همیشه مجنون کنار لیلیش نشسته بودو با هم صحبت میکردن،مجنون به لیلی گفت،لیلی جان چرا این خال روی صورته؟ولی لیلی گفت مجنون من، این خال از بچگی با من بوده
مث هر روز که موقع خدافظی رسید،مجنون خداحافظی کرد ولی لیلی گفت مجنون امشب رو نرو،امشب اگه بری میترسم که دیگه نیای و برات اتفاقی بیفته
ولی مجنون گفت من هر روز این راهو میرم و برام مشکلی پیش نمیاد
و مجنون رفت ولی این بار نتونست از رود رد بشه و غرق شد
حتما میگید چرا؟به خاطر اینکه عشق درونش فروکش کرده بود
اگر عاشقید باید به هم نگاه کنید نه به هم؟مجنون فقط یه لحظه به لیلیش نگاه کرد که اون خالو دید و غرق شد

دوست من فقط به صدای قلبت گوش کن و اینکه کنارش احساس خوبی داری نه و اینکه میتونی اگه همین کارو توی جمع کرد در آینده ازش دفاع کنی؟به نظر من اگه واقعا مشکلت در این مورده به خودش بگو و ازش بپرس از این کارش منظوری داشته یا نه؟

به نظر من خیلی رک وراست بشین باهاش حرف بزن بگو اذیتی بگو که توی رابطه هردو نفر باید احساس رضایت داشته باشن بگو منم از ابراز علاقه مفرط خوشم نمیاد اما از تفریطشم ناراضیم بگو من نیاز به حمایت دارم حمایته احساسی حق منه به نظر من تو باید از حق خودت حداقل یکبار دفاع کنی بعدش عکس العملش اگه تغییر نکرد اون موقع باید یه فکر اساسی بکنیhttp://www.pic4ever.com/images/toyou.gif

دل خودم باهاشه
نمیدونم چرا به دل اون شک دارم باور کنین اولین باره تو زندگیم اینطوری به احساس یه پسر نسبت به خودم شک دارم
همیشه خیلی زود میفهمیدم اما الان اصلا نمیتونم بفهمم!!!
ولی حق با شماست فک میکنم جزو خصوصیات اخلاقیشه و من باید ببینم میتونم بپذیرم اینو که آدم رمانتیکی نیست اما رفتارش خالصانست
آدمی نیست که بخواد بازی کنه همون حدی که هست رو نشون میده نه بیشتر نه کمتر

آره روی رک بودنش خیلی تاکید دارم چون کم دیدم پسری انقد راحت باشه و از منم بخواد به همون اندازه راحت باشم
حتی احساس میکنم اگه کنارش راحت نباشم بدش میاد

میدونین چی میاد تو فکرم ؟ بذارین دقیقا دلیلشو بگم
من چون تا الان هر کسیو دیدم یا خیلی احساساتی بوده یا معلوم بوده که اصلا براش مهم نیستم یعنی ازین 2 حالت خارج نبوده
ولی این آدم ما بین این دو تاست
واسه همین نمیتونم بفهمم دلم شدیدا سردرگمه
یه وقتایی میگم نکنه قبلا کسیو انقد دوست داشته که الان دیگه زیاد حس نداره
چیزی ندیدما اینارو از بی احساس بودنش میگم
میخام بدونم شماها به عنوان یه پسر دلیل مابین بودن احساسشو چه گزینه هایی میدونین
دلش با کسی بوده نگفته یا جزو اخلاقشه اگه بدونم اخلاقشه خیلی بهتر کنار میام
چون سن و سالشم کم نیست
فقط پسرا میتونن اینو بگن!

خب دختر خوب اینکه به جاش رومانتیکه و به جاش منطقی که بد نیست!االبته اگه تو وقت درست این دوتا حالت رو داره
اگه واقعا با این حالتش مشکل دارید،اصن بهش بگید و از خودش دلیلشو بپرسید،اینطوری فکرتونم الکی مشغول نمیشه،خب دوران آشنایی برا همین چیزاس دیگه که از روحیات هم آگاه بشید تقریبا و انتخاب کنید
نگران اینم نباش که اگه بهش بگی شاید بهش بر بخوره ناراحت بشه،اگه خیلی ناراحت شد و به قول معروف دیگه جواب تلفنتونم نداد که اصن دوستتون نداشته و اگرم یه کوچولو ناراحت شد بازم خب،دعوای اول به از صلح آخره و اگرم که راحت جوابتونو داد که هیچی ،بی دردسر مشکلتون حل شده

امیدوارم اخلاقش باشه اینطوری واسم قابل هضم تره ...
فک کنم اگه بخوامش باید همینطوری که هست بپذیرمش
سعی میکنم یه راهی پیدا کنم باهاش حرف بزنم ببینم دقیقا چه حسی داره
ممنون از شما

شاپور جان دیگه نظری ندادین !!

درود بر خواهر گلم
خواهرم شما نوشتید که مدتی با پسری اشنا شدید و خانواده هم میدونن,درسته!
میشه دقیقا بگید که آشنائیتون چطوری بوده؟
کی پیش قدم شد و.....
خواهشا توضیح بدید
شاید تونستم کمک کنم,آخه با اجازتون منم یه خورده مغرورم,متاسفانه البته ,ولی دارم روش کار میکنم

نقل قول:

---

نوشته اصلی توسط adelm

درود بر خواهر گلم
خواهرم شما نوشتید که مدتی با پسری اشنا شدید و خانواده هم میدونن,درسته!
میشه دقیقا بگید که آشنائیتون چطوری بوده؟
کی پیش قدم شد و.....
خواهشا توضیح بدید
شاید تونستم کمک کنم,آخه با اجازتون منم یه خورده مغرورم,متاسفانه البته ,ولی دارم روش کار میکنم

---

درود بر شما
از طریق یکی از دوستام من با ایشون آشنا شدم
خونواده میدونن ولی فعلا ما داریم همدیگرو بهتر میشناسیم خونواده ها زیاد دخالتی ندارن.
اول ایشون پیش قدم شد .
اخلاقش بد نیست ولی آدمیه که کار خودشو میکنه ... کاری به دیگران نداره ...
فک میکنم بیشتر اوقات دوس داره حرف خودش باشه
ما خیلی جذب هم شدیم
اما الان فک میکنم به خاطر شباهت هامون جذب هم شدیم نه تفاوت هامون .
این غرور تو هر دومون وجود داره
دیشب باهاش حرف زدم در این باره خیلی راحت گفت ما هر دومون یکم کله شقیم ولی نقاط مشترک هم زیاد داریم .وقتی میخوایم ارامش بدیم بهم خوب اینکارو میکنیم اگرم بدمون بیاد میگیم بهم.
اون درست تشخیص داده
من وقتی از نگرانیم گفتم گفت در حال حاضر رابطرو در هر سطحی بخوای من قبول میکنم اما دوس دارم بهم ارامش بدیم و تو از من فاصله میگیری !
اون پسری نیست که بخواد اصرار کنه حالا واسه غرورشه نمیدونم....
اما میدونم دوسم داره
شما دوس داری رفتار طرفت باهات چطوری باشه ؟
شاید من کاری میکنم که ازم دور میشه و این حسو دارم
احساسشو بهم نمیگه شاید از چیزی میترسه

نقل قول:

---

نوشته اصلی توسط Mehr92

درود بر شما
از طریق یکی از دوستام من با ایشون آشنا شدم
خونواده میدونن ولی فعلا ما داریم همدیگرو بهتر میشناسیم خونواده ها زیاد دخالتی ندارن.
اول ایشون پیش قدم شد .
اخلاقش بد نیست ولی آدمیه که کار خودشو میکنه ... کاری به دیگران نداره ...
فک میکنم بیشتر اوقات دوس داره حرف خودش باشه
ما خیلی جذب هم شدیم
اما الان فک میکنم به خاطر شباهت هامون جذب هم شدیم نه تفاوت هامون .
این غرور تو هر دومون وجود داره
دیشب باهاش حرف زدم در این باره خیلی راحت گفت ما هر دومون یکم کله شقیم ولی نقاط مشترک هم زیاد داریم .وقتی میخوایم ارامش بدیم بهم خوب اینکارو میکنیم اگرم بدمون بیاد میگیم بهم.
اون درست تشخیص داده
من وقتی از نگرانیم گفتم گفت در حال حاضر رابطرو در هر سطحی بخوای من قبول میکنم اما دوس دارم بهم ارامش بدیم و تو از من فاصله میگیری !
اون پسری نیست که بخواد اصرار کنه حالا واسه غرورشه نمیدونم....
اما میدونم دوسم داره
شما دوس داری رفتار طرفت باهات چطوری باشه ؟
شاید من کاری میکنم که ازم دور میشه و این حسو دارم
احساسشو بهم نمیگه شاید از چیزی میترسه

---

شما زیاد بکن نکن میکنید؟
شما این اخلاق رو دارید که راحت نظرتون رو ابراز میکنید؟
مثلا من از سیب زمینی متنفرم,حالا اگه پیش اون اینو بگم (شاید اون عاشق شیب زمینی باشه) و با این حرف من دیگه جرعت نکنه بگه(اگه آدم مغروری باشه که احتمالا نمیگه)
ایتنکه دوست داره کار خودشو بکنه,دوست داره حرف خودش باشه که توی خیلی از مرد ها (بخصوص پسرای جون,یکیش خودم) هست .شما نباید ایشون رو با پدرتون مقایسه کنید. چون ایشون هنوز خیلی جون هستند. شما مگه جونی باباتونم دیدی..... پس ایشون با کسی مقایسه نکنید.

من متوجه نشدم ...از طریق یکی از دوستام من با ایشون آشنا شدم... یعنی یکی از دوستانتون واسطه شما شدن؟
میشه بگید دقیقا چی شود که شما باهام آشنا شدید؟ شما قبلش ایشون رو میشناختید؟ ایشون از قبل شما رو زیرنظر داشتن؟ چطوری بود؟ شما اصلا چطوری همدیگرو دیدی؟این دوستتون چی شد که شمارو باهم آشنا کردن
شاید کلید حل مشکلتون توی همین آشنای نهفته باشه,به نظرم اگه مشکلی نداره توضیح بده شاید فرجی شد؟

یه چیز دیگه ای هم که هست اینکه شما بهش نشون دادید که چه توانائی های دارید؟
نشون دادید که طرز فکرتون مثل یه آدم بالغه و توانای مشورت دادن دارید؟
منظورم به منم منم کردن نیست ها,به عمل نشون دادید؟
ایشون توی یه خانواده پسرونه بزرگ شدن؟
ببخشید اگه زیادی رک حرف میزنم,چون با تعارف حرف زدن کارو به جای نمیرسونه

- - - Updated - - -

نقل قول:

---

نوشته اصلی توسط Mehr92

درود بر شما
از طریق یکی از دوستام من با ایشون آشنا شدم
خونواده میدونن ولی فعلا ما داریم همدیگرو بهتر میشناسیم خونواده ها زیاد دخالتی ندارن.
اول ایشون پیش قدم شد .
اخلاقش بد نیست ولی آدمیه که کار خودشو میکنه ... کاری به دیگران نداره ...
فک میکنم بیشتر اوقات دوس داره حرف خودش باشه
ما خیلی جذب هم شدیم
اما الان فک میکنم به خاطر شباهت هامون جذب هم شدیم نه تفاوت هامون .
این غرور تو هر دومون وجود داره
دیشب باهاش حرف زدم در این باره خیلی راحت گفت ما هر دومون یکم کله شقیم ولی نقاط مشترک هم زیاد داریم .وقتی میخوایم ارامش بدیم بهم خوب اینکارو میکنیم اگرم بدمون بیاد میگیم بهم.
اون درست تشخیص داده
من وقتی از نگرانیم گفتم گفت در حال حاضر رابطرو در هر سطحی بخوای من قبول میکنم اما دوس دارم بهم ارامش بدیم و تو از من فاصله میگیری !
اون پسری نیست که بخواد اصرار کنه حالا واسه غرورشه نمیدونم....
اما میدونم دوسم داره
شما دوس داری رفتار طرفت باهات چطوری باشه ؟
شاید من کاری میکنم که ازم دور میشه و این حسو دارم
احساسشو بهم نمیگه شاید از چیزی میترسه

---

شما زیاد بکن نکن میکنید؟
شما این اخلاق رو دارید که راحت نظرتون رو ابراز میکنید؟
مثلا من از سیب زمینی متنفرم,حالا اگه پیش اون اینو بگم (شاید اون عاشق شیب زمینی باشه) و با این حرف من دیگه جرعت نکنه بگه(اگه آدم مغروری باشه که احتمالا نمیگه)
ایتنکه دوست داره کار خودشو بکنه,دوست داره حرف خودش باشه که توی خیلی از مرد ها (بخصوص پسرای جون,یکیش خودم) هست .شما نباید ایشون رو با پدرتون مقایسه کنید. چون ایشون هنوز خیلی جون هستند. شما مگه جونی باباتونم دیدی..... پس ایشون با کسی مقایسه نکنید.

من متوجه نشدم ...از طریق یکی از دوستام من با ایشون آشنا شدم... یعنی یکی از دوستانتون واسطه شما شدن؟
میشه بگید دقیقا چی شود که شما باهام آشنا شدید؟ شما قبلش ایشون رو میشناختید؟ ایشون از قبل شما رو زیرنظر داشتن؟ چطوری بود؟ شما اصلا چطوری همدیگرو دیدی؟این دوستتون چی شد که شمارو باهم آشنا کردن
شاید کلید حل مشکلتون توی همین آشنای نهفته باشه,به نظرم اگه مشکلی نداره توضیح بده شاید فرجی شد؟

یه چیز دیگه ای هم که هست اینکه شما بهش نشون دادید که چه توانائی های دارید؟
نشون دادید که طرز فکرتون مثل یه آدم بالغه و توانای مشورت دادن دارید؟
منظورم به منم منم کردن نیست ها,به عمل نشون دادید؟
ایشون توی یه خانواده پسرونه بزرگ شدن؟
ببخشید اگه زیادی رک حرف میزنم,چون با تعارف حرف زدن کارو به جای نمیرسونه

نقل قول:

---

نوشته اصلی توسط adelm;293332



شما زیاد بکن نکن میکنید؟
شما این اخلاق رو دارید که راحت نظرتون رو ابراز میکنید؟
مثلا من از سیب زمینی متنفرم,حالا اگه پیش اون اینو بگم (شاید اون عاشق شیب زمینی باشه) و با این حرف من دیگه جرعت نکنه بگه(اگه آدم مغروری باشه که احتمالا نمیگه)
ایتنکه دوست داره کار خودشو بکنه,دوست داره حرف خودش باشه که توی خیلی از مرد ها (بخصوص پسرای جون,یکیش خودم) هست .شما نباید ایشون رو با پدرتون مقایسه کنید. چون ایشون هنوز خیلی جون هستند. شما مگه جونی باباتونم دیدی..... پس ایشون با کسی مقایسه نکنید.

[COLOR=#0000ff

من متوجه نشدم ...[/COLOR]از طریق یکی از دوستام من با ایشون آشنا شدم... یعنی یکی از دوستانتون واسطه شما شدن؟
میشه بگید دقیقا چی شود که شما باهام آشنا شدید؟ شما قبلش ایشون رو میشناختید؟ ایشون از قبل شما رو زیرنظر داشتن؟ چطوری بود؟ شما اصلا چطوری همدیگرو دیدی؟این دوستتون چی شد که شمارو باهم آشنا کردن
شاید کلید حل مشکلتون توی همین آشنای نهفته باشه,به نظرم اگه مشکلی نداره توضیح بده شاید فرجی شد؟

یه چیز دیگه ای هم که هست اینکه شما بهش نشون دادید که چه توانائی های دارید؟
نشون دادید که طرز فکرتون مثل یه آدم بالغه و توانای مشورت دادن دارید؟
منظورم به منم منم کردن نیست ها,به عمل نشون دادید؟
ایشون توی یه خانواده پسرونه بزرگ شدن؟
ببخشید اگه زیادی رک حرف میزنم,چون با تعارف حرف زدن کارو به جای نمیرسونه

---

نه من اصلا آدم گیری نیستم
گاهی وقتا غیر مستقیم حرفمو میزنم که ازم میخواد راحت باشم.
نه نه دوستم واسطه نیست در واقع من به همراه دوستم به محل کارش رفتم اونجا از من خوشش اومد مدتی میرفتم و میومدم اما چیزی نمیگفت اما از رفتاراش فهمیده بودم خودمم بدم نمیومد ازش تا اینکه درخواستشو مطرح کرد .
خیلی مهربونه خیلی ولی گاهی وقتا همین که از من 5 سال بزرگتره نشون میده اینو و میخواد بگه باید حرف من باشه
من در کل دختری ام که تو حرف زدن و رفتارم بیشتر از سنم نشون میدم واسه همین با بزرگتر از خودم راحتتر ارتباط برقرار میکنم
راجع به خونوادش باید بگم از 14 15 سالگی پدر شون فوت کرد و رو پای خودش بزرگ شد یه برادر و خواهر بزرگتر از خودش داره الان با مامانش زندگی میکنه
با برادرش که پزشکه خیلی صمیمیه، ازدواج کرده اون
اما در واقع خودش بزرگ شده تو خونه کسی حرف رو حرفش نمیزده
فک میکنم این جیزا رو کله شقیش موثر بوده
کاملا مردونه زندگی میکنه بدور از احساسات ،بهمم گفته که من تنها زندگی کردم همیشه تنها بودم گاهی اذیت میشم ولی به این تنهایی عادت دارم.
حتی بهم گفته من اینطوری که با تو هستمو رفتار میکنم با کسی نبودم ( پیش خودم میگم اگه خوبت انقد مغروره پس وای به حال بقیه:311:)
من اخلاقای مردونشو دوس دارم ولی تو خونه ی خودم طوری بزرگ شدم که پدرم همیشه حامی ما بود و به حرفامون گوش میداد .
نمیدونم رفتارم چقد تاثیر داره ... مشخصه که مغروره هیچوقت طوری رفتار نمیکنه که شکست خورده..
ولی میگه من درکت میکنم فقط میخوام آرامش بهم بدی

- - - Updated - - -

نقل قول:

---

نوشته اصلی توسط adelm;293332



شما زیاد بکن نکن میکنید؟
شما این اخلاق رو دارید که راحت نظرتون رو ابراز میکنید؟
مثلا من از سیب زمینی متنفرم,حالا اگه پیش اون اینو بگم (شاید اون عاشق شیب زمینی باشه) و با این حرف من دیگه جرعت نکنه بگه(اگه آدم مغروری باشه که احتمالا نمیگه)
ایتنکه دوست داره کار خودشو بکنه,دوست داره حرف خودش باشه که توی خیلی از مرد ها (بخصوص پسرای جون,یکیش خودم) هست .شما نباید ایشون رو با پدرتون مقایسه کنید. چون ایشون هنوز خیلی جون هستند. شما مگه جونی باباتونم دیدی..... پس ایشون با کسی مقایسه نکنید.

[COLOR=#0000ff

من متوجه نشدم ...[/COLOR]از طریق یکی از دوستام من با ایشون آشنا شدم... یعنی یکی از دوستانتون واسطه شما شدن؟
میشه بگید دقیقا چی شود که شما باهام آشنا شدید؟ شما قبلش ایشون رو میشناختید؟ ایشون از قبل شما رو زیرنظر داشتن؟ چطوری بود؟ شما اصلا چطوری همدیگرو دیدی؟این دوستتون چی شد که شمارو باهم آشنا کردن
شاید کلید حل مشکلتون توی همین آشنای نهفته باشه,به نظرم اگه مشکلی نداره توضیح بده شاید فرجی شد؟

یه چیز دیگه ای هم که هست اینکه شما بهش نشون دادید که چه توانائی های دارید؟
نشون دادید که طرز فکرتون مثل یه آدم بالغه و توانای مشورت دادن دارید؟
منظورم به منم منم کردن نیست ها,به عمل نشون دادید؟
ایشون توی یه خانواده پسرونه بزرگ شدن؟
ببخشید اگه زیادی رک حرف میزنم,چون با تعارف حرف زدن کارو به جای نمیرسونه

---

نه من اصلا آدم گیری نیستم
گاهی وقتا غیر مستقیم حرفمو میزنم که ازم میخواد راحت باشم.
نه نه دوستم واسطه نیست در واقع من به همراه دوستم به محل کارش رفتم اونجا از من خوشش اومد مدتی میرفتم و میومدم اما چیزی نمیگفت اما از رفتاراش فهمیده بودم خودمم بدم نمیومد ازش تا اینکه درخواستشو مطرح کرد .
خیلی مهربونه خیلی ولی گاهی وقتا همین که از من 5 سال بزرگتره نشون میده اینو و میخواد بگه باید حرف من باشه
من در کل دختری ام که تو حرف زدن و رفتارم بیشتر از سنم نشون میدم واسه همین با بزرگتر از خودم راحتتر ارتباط برقرار میکنم
راجع به خونوادش باید بگم از 14 15 سالگی پدر شون فوت کرد و رو پای خودش بزرگ شد یه برادر و خواهر بزرگتر از خودش داره الان با مامانش زندگی میکنه
با برادرش که پزشکه خیلی صمیمیه، ازدواج کرده اون
اما در واقع خودش بزرگ شده تو خونه کسی حرف رو حرفش نمیزده
فک میکنم این جیزا رو کله شقیش موثر بوده
کاملا مردونه زندگی میکنه بدور از احساسات ،بهمم گفته که من تنها زندگی کردم همیشه تنها بودم گاهی اذیت میشم ولی به این تنهایی عادت دارم.
حتی بهم گفته من اینطوری که با تو هستمو رفتار میکنم با کسی نبودم ( پیش خودم میگم اگه خوبت انقد مغروره پس وای به حال بقیه:311:)
من اخلاقای مردونشو دوس دارم ولی تو خونه ی خودم طوری بزرگ شدم که پدرم همیشه حامی ما بود و به حرفامون گوش میداد .
نمیدونم رفتارم چقد تاثیر داره ... مشخصه که مغروره هیچوقت طوری رفتار نمیکنه که شکست خورده..
ولی میگه من درکت میکنم فقط میخوام آرامش بهم بدی

ابجی میای تایپیک منو بخونی و منو راهنمایی کنی . من جای داداش کوچیکت می مونم . تو رو خدا و .من خواهر و برادری ندارم . شما جای خواهر و برادرم میمونی . منو راهنمایی کن . تو رو خدا

نقل قول:

---

نوشته اصلی توسط Mehr92

نه من اصلا آدم گیری نیستم
گاهی وقتا غیر مستقیم حرفمو میزنم که ازم میخواد راحت باشم.
نه نه دوستم واسطه نیست در واقع من به همراه دوستم به محل کارش رفتم اونجا از من خوشش اومد مدتی میرفتم و میومدم اما چیزی نمیگفت اما از رفتاراش فهمیده بودم خودمم بدم نمیومد ازش تا اینکه درخواستشو مطرح کرد .
خیلی مهربونه خیلی ولی گاهی وقتا همین که از من 5 سال بزرگتره نشون میده اینو و میخواد بگه باید حرف من باشه
من در کل دختری ام که تو حرف زدن و رفتارم بیشتر از سنم نشون میدم واسه همین با بزرگتر از خودم راحتتر ارتباط برقرار میکنم
راجع به خونوادش باید بگم از 14 15 سالگی پدر شون فوت کرد و رو پای خودش بزرگ شد یه برادر و خواهر بزرگتر از خودش داره الان با مامانش زندگی میکنه
با برادرش که پزشکه خیلی صمیمیه، ازدواج کرده اون
اما در واقع خودش بزرگ شده تو خونه کسی حرف رو حرفش نمیزده
فک میکنم این جیزا رو کله شقیش موثر بوده
کاملا مردونه زندگی میکنه بدور از احساسات ،بهمم گفته که من تنها زندگی کردم همیشه تنها بودم گاهی اذیت میشم ولی به این تنهایی عادت دارم.
حتی بهم گفته من اینطوری که با تو هستمو رفتار میکنم با کسی نبودم ( پیش خودم میگم اگه خوبت انقد مغروره پس وای به حال بقیه:311:)
من اخلاقای مردونشو دوس دارم ولی تو خونه ی خودم طوری بزرگ شدم که پدرم همیشه حامی ما بود و به حرفامون گوش میداد .
نمیدونم رفتارم چقد تاثیر داره ... مشخصه که مغروره هیچوقت طوری رفتار نمیکنه که شکست خورده..
ولی میگه من درکت میکنم فقط میخوام آرامش بهم بدی

- - - Updated - - -






نه من اصلا آدم گیری نیستم
گاهی وقتا غیر مستقیم حرفمو میزنم که ازم میخواد راحت باشم.
نه نه دوستم واسطه نیست در واقع من به همراه دوستم به محل کارش رفتم اونجا از من خوشش اومد مدتی میرفتم و میومدم اما چیزی نمیگفت اما از رفتاراش فهمیده بودم خودمم بدم نمیومد ازش تا اینکه درخواستشو مطرح کرد .
خیلی مهربونه خیلی ولی گاهی وقتا همین که از من 5 سال بزرگتره نشون میده اینو و میخواد بگه باید حرف من باشه
من در کل دختری ام که تو حرف زدن و رفتارم بیشتر از سنم نشون میدم واسه همین با بزرگتر از خودم راحتتر ارتباط برقرار میکنم
راجع به خونوادش باید بگم از 14 15 سالگی پدر شون فوت کرد و رو پای خودش بزرگ شد یه برادر و خواهر بزرگتر از خودش داره الان با مامانش زندگی میکنه
با برادرش که پزشکه خیلی صمیمیه، ازدواج کرده اون
اما در واقع خودش بزرگ شده تو خونه کسی حرف رو حرفش نمیزده
فک میکنم این جیزا رو کله شقیش موثر بوده
کاملا مردونه زندگی میکنه بدور از احساسات ،بهمم گفته که من تنها زندگی کردم همیشه تنها بودم گاهی اذیت میشم ولی به این تنهایی عادت دارم.
حتی بهم گفته من اینطوری که با تو هستمو رفتار میکنم با کسی نبودم ( پیش خودم میگم اگه خوبت انقد مغروره پس وای به حال بقیه:311:)
من اخلاقای مردونشو دوس دارم ولی تو خونه ی خودم طوری بزرگ شدم که پدرم همیشه حامی ما بود و به حرفامون گوش میداد .
نمیدونم رفتارم چقد تاثیر داره ... مشخصه که مغروره هیچوقت طوری رفتار نمیکنه که شکست خورده..
ولی میگه من درکت میکنم فقط میخوام آرامش بهم بدی

---

جدی میگی
من شدیدا درکش میکنم
خواهرم نمیدونم متوجه شدی یانه,ولی اون بنده خدا شاید نشون نده ولی بدون که خیلی خسته اس و این که پشتوانه ای مثل پدر نداشته خیلی عذاب کشیده.,اینو توی رفتارش نشون نمیده ولی بدون که برای اینکه اینقدر محکم بشه خیلی سختی کشیده
تو الان باید پناهگاهش باشی و بهش توجه کنی,به نظرم به مرور زمان اون کودک درونشو بهت نشون میده
صبور باید و بهش ثابت که که تکیه گاهشی,الان میبینشیش که چقدر مغروره ولی اگه قلقش دستت بیاد پگیشت میشه عین یه بچه,اگه قلقش دستت بیاد شاید یه روزی برسه که تو بفلت گریه کنه
چرا از همون اول نگفتی بابا!!!!!!!!!!

- - - Updated - - -

نقل قول:

---

نوشته اصلی توسط Mehr92

نه من اصلا آدم گیری نیستم
گاهی وقتا غیر مستقیم حرفمو میزنم که ازم میخواد راحت باشم.
نه نه دوستم واسطه نیست در واقع من به همراه دوستم به محل کارش رفتم اونجا از من خوشش اومد مدتی میرفتم و میومدم اما چیزی نمیگفت اما از رفتاراش فهمیده بودم خودمم بدم نمیومد ازش تا اینکه درخواستشو مطرح کرد .
خیلی مهربونه خیلی ولی گاهی وقتا همین که از من 5 سال بزرگتره نشون میده اینو و میخواد بگه باید حرف من باشه
من در کل دختری ام که تو حرف زدن و رفتارم بیشتر از سنم نشون میدم واسه همین با بزرگتر از خودم راحتتر ارتباط برقرار میکنم
راجع به خونوادش باید بگم از 14 15 سالگی پدر شون فوت کرد و رو پای خودش بزرگ شد یه برادر و خواهر بزرگتر از خودش داره الان با مامانش زندگی میکنه
با برادرش که پزشکه خیلی صمیمیه، ازدواج کرده اون
اما در واقع خودش بزرگ شده تو خونه کسی حرف رو حرفش نمیزده
فک میکنم این جیزا رو کله شقیش موثر بوده
کاملا مردونه زندگی میکنه بدور از احساسات ،بهمم گفته که من تنها زندگی کردم همیشه تنها بودم گاهی اذیت میشم ولی به این تنهایی عادت دارم.
حتی بهم گفته من اینطوری که با تو هستمو رفتار میکنم با کسی نبودم ( پیش خودم میگم اگه خوبت انقد مغروره پس وای به حال بقیه:311:)
من اخلاقای مردونشو دوس دارم ولی تو خونه ی خودم طوری بزرگ شدم که پدرم همیشه حامی ما بود و به حرفامون گوش میداد .
نمیدونم رفتارم چقد تاثیر داره ... مشخصه که مغروره هیچوقت طوری رفتار نمیکنه که شکست خورده..
ولی میگه من درکت میکنم فقط میخوام آرامش بهم بدی

- - - Updated - - -






نه من اصلا آدم گیری نیستم
گاهی وقتا غیر مستقیم حرفمو میزنم که ازم میخواد راحت باشم.
نه نه دوستم واسطه نیست در واقع من به همراه دوستم به محل کارش رفتم اونجا از من خوشش اومد مدتی میرفتم و میومدم اما چیزی نمیگفت اما از رفتاراش فهمیده بودم خودمم بدم نمیومد ازش تا اینکه درخواستشو مطرح کرد .
خیلی مهربونه خیلی ولی گاهی وقتا همین که از من 5 سال بزرگتره نشون میده اینو و میخواد بگه باید حرف من باشه
من در کل دختری ام که تو حرف زدن و رفتارم بیشتر از سنم نشون میدم واسه همین با بزرگتر از خودم راحتتر ارتباط برقرار میکنم
راجع به خونوادش باید بگم از 14 15 سالگی پدر شون فوت کرد و رو پای خودش بزرگ شد یه برادر و خواهر بزرگتر از خودش داره الان با مامانش زندگی میکنه
با برادرش که پزشکه خیلی صمیمیه، ازدواج کرده اون
اما در واقع خودش بزرگ شده تو خونه کسی حرف رو حرفش نمیزده
فک میکنم این جیزا رو کله شقیش موثر بوده
کاملا مردونه زندگی میکنه بدور از احساسات ،بهمم گفته که من تنها زندگی کردم همیشه تنها بودم گاهی اذیت میشم ولی به این تنهایی عادت دارم.
حتی بهم گفته من اینطوری که با تو هستمو رفتار میکنم با کسی نبودم ( پیش خودم میگم اگه خوبت انقد مغروره پس وای به حال بقیه:311:)
من اخلاقای مردونشو دوس دارم ولی تو خونه ی خودم طوری بزرگ شدم که پدرم همیشه حامی ما بود و به حرفامون گوش میداد .
نمیدونم رفتارم چقد تاثیر داره ... مشخصه که مغروره هیچوقت طوری رفتار نمیکنه که شکست خورده..
ولی میگه من درکت میکنم فقط میخوام آرامش بهم بدی

---

جدی میگی
من شدیدا درکش میکنم
خواهرم نمیدونم متوجه شدی یانه,ولی اون بنده خدا شاید نشون نده ولی بدون که خیلی خسته اس و این که پشتوانه ای مثل پدر نداشته خیلی عذاب کشیده.,اینو توی رفتارش نشون نمیده ولی بدون که برای اینکه اینقدر محکم بشه خیلی سختی کشیده
تو الان باید پناهگاهش باشی و بهش توجه کنی,به نظرم به مرور زمان اون کودک درونشو بهت نشون میده
صبور باید و بهش ثابت که که تکیه گاهشی,الان میبینشیش که چقدر مغروره ولی اگه قلقش دستت بیاد پگیشت میشه عین یه بچه,اگه قلقش دستت بیاد شاید یه روزی برسه که تو بفلت گریه کنه
چرا از همون اول نگفتی بابا!!!!!!!!!!

شما چطوری درکش میکنی ؟
من دوسش دارم میخوام سعی کنم ببینم میتونم درکش کنم یا نه.
میدونی چطوری باید قلقش دستم بیاد با این شرایطش ؟
میدونم که منو دوس داره اما انگار محبت کردنو خوب یاد نگرفته ، منطق خودشو داره
حرفی نمیزنه اما منم متوجه شدم که خیلی عذاب کشیده ولی کاملا بیخیل نشون میده
من دلم میخواد اون روشو ببینم .
دیشب بهم گفته تو خیلی آرومی دلم میخواد نوازشم کنی بهم ارامش بدی ... ولی میدونه که من نمیتونم درک میکنه خودش میگه ....
چطوری بیشتر بشناسمش و درکش کنم ؟
ممنونم

نقل قول:

---

نوشته اصلی توسط Mehr92

شما چطوری درکش میکنی ؟
من دوسش دارم میخوام سعی کنم ببینم میتونم درکش کنم یا نه.
میدونی چطوری باید قلقش دستم بیاد با این شرایطش ؟
میدونم که منو دوس داره اما انگار محبت کردنو خوب یاد نگرفته ، منطق خودشو داره
حرفی نمیزنه اما منم متوجه شدم که خیلی عذاب کشیده ولی کاملا بیخیل نشون میده
من دلم میخواد اون روشو ببینم .
دیشب بهم گفته تو خیلی آرومی دلم میخواد نوازشم کنی بهم ارامش بدی ... ولی میدونه که من نمیتونم درک میکنه خودش میگه ....
چطوری بیشتر بشناسمش و درکش کنم ؟
ممنونم

---

واسه من که اینشکلیه؟
اگه بیان و به چیز های که علاقه دارم توجه نشون بدن(همه ادم ها یه سرگرمی یا بلاخره چیز مورد علافقه ای دارن,از فیلم تا خواننده)سعی کن بفهمی از چی بیشتر خوشش میاد,میدونی,اگه ازش نپرسی و خودت بفهممی...
بذار یه مثال بزنم
مثلا من عاشق یه فیلم کلاسیک دهه ی 40 هالیوودم که هرکسی به اون فیلم توجه نمیکنه یا ندیدتش
خب اگه شما بتونی این علایق منو بفهمی و زیرزیرکی بری اون فیلمو ببینی و یه دفعه بیا بگی فلان فیلمو دیدی!(همون فیلم طرف مثلا) اینجاست که من جا میخورم,وقطعا احساسم بهت نزدیک تر میشه(این فقط یه مثاله ها,خودت برای مسائل مختلف به کارش ببر)
تا حالا شده پیشش درد دل کن,بهش نشون بده که محرم اصرارت اونه
سعی کن اشتراک هاتونو بیشتر کنی(نمونش همون مثال فیلمه)

سلام. واااااای طرف منم دقیقا یه همچین شخصیتیه و اونم 30 ساله... کلا منم اونقدر تحلیل کردم که باید چطور باهاش رفتار کنم پاک از خودش غافل شدم. خیلی مراقب باش که این افکار, اعمالتو گیج نکنه. یکی ام گاهی مردا اونقدر غرق خستگی کارشونه ذهنشون که روی روابط احساسیشونم بدون اینکه بفهکن تاثیر میزاره, میشه بگین چه کاره هست طرفتون؟؟؟

شغل آزاد داره ...واسه خودش کار میکنه ...
نه اون کلا خودشو به بیخیالی میزنه
بیشتر اوقاتم باهام شوخی میکنه میگه میخنده وقتی باهامه اصلا سخت نمیگیره
حتی گاهی شوخیاشم حالت اذیت کردن داره
به خدا من تا حالا همچین شخصیتی ندیدم
طرف شما چطوریه ؟

اگر همه چيز عاليه فقط مشكلتون همينه ازش بخوايد رسميش كنه و ادامه شناخت رو بذاريد بعد از خواستگاري ولي اگر اين كار رو نكنه يه جاي كار ميلنگه مطمئن باش.:305:

اون باید رسمیش کنه ... تازه من وقتی شک کردم چیو رسمی کنم اگه رسمی کنیم که همه چی تموم میشه اگه احساساتش طور دیگه ای باشه اون اینطوری بزرگ شده

راجع به شوخی هاش زیاد خودتو اذیت نکن. مال منم اون طوری بود اما من کیف میکردم وقتی خودش می گفت و خودشم میخندید! واسه اینکه خودتم خوشحال بشی تو هم در مقابل حرفاش بزن به جاده شوخی و همون طور که متانتتو حفظ میکنی شیطنت کن و حرفاتو گاهی هم در قالب شوخی بهش برسون.اینطوری میبینی خودتم اروم تر میشی.
-------------------------------
دوست خوبم بنا به گفته ی خودت شما الان تو مرحله ی شناخت هستین پس لازم نیست خودتو به خاطر اینکه همه ی نیازاشو پاسخگو نیستی سرزنش کنی! الان باید انرژیتو صرف "شناخت صحیح" کنی تا بعدا خدایی نکرده پشیمون نشی. و یه سوال هم میاد ذهنم که اون چه نیازهایی رو عنوان میکنه که شما فکر میکنین پاسخگو نبودید??
----------------------------------
من فکر میکنم پیشنهاد رسمی کردن از یه جهت دیگه هم واسه رفعع ابهام شما خوبه. آیا اون شمارو به خانوادش معرفی کرده? ایا حاضره مرحله ی شناخت رو گسترش بده? چون شناخت در مرحله ی دونفره زیاد موثر نیست بنا به کشیده شدن رابطه به عوامل احساسی هرچند که طرفین بخوان از وابستگی جلو گیری کنن! شناخت کنار خانواده ها به "انتخاب" و "شناخت" درست بیشتر کمک میکنه. و یه شانس بزرگ هم به شما میده تا بفهمین طرفتون واقعا به ازدواج با شما فکر میکنه یا با چنین نقابی فقط ظاهر شده!!!
------------------------------
زیاد نوشتم امیدوارم بتونه لاقل یکم کمکت کنه. بعد از جواب سوالهام قابل باشم ادامه میدم

- - - Updated - - -

منظورم از رسمی کردن سند و کاغذ نیست. اعلام کردن و معرفی شما و در جریان گذاشتن بزرگتر هاست

نقل قول:

---

نوشته اصلی توسط پرستو20

راجع به شوخی هاش زیاد خودتو اذیت نکن. مال منم اون طوری بود اما من کیف میکردم وقتی خودش می گفت و خودشم میخندید! واسه اینکه خودتم خوشحال بشی تو هم در مقابل حرفاش بزن به جاده شوخی و همون طور که متانتتو حفظ میکنی شیطنت کن و حرفاتو گاهی هم در قالب شوخی بهش برسون.اینطوری میبینی خودتم اروم تر میشی.
-------------------------------
دوست خوبم بنا به گفته ی خودت شما الان تو مرحله ی شناخت هستین پس لازم نیست خودتو به خاطر اینکه همه ی نیازاشو پاسخگو نیستی سرزنش کنی! الان باید انرژیتو صرف "شناخت صحیح" کنی تا بعدا خدایی نکرده پشیمون نشی. و یه سوال هم میاد ذهنم که اون چه نیازهایی رو عنوان میکنه که شما فکر میکنین پاسخگو نبودید??
----------------------------------
من فکر میکنم پیشنهاد رسمی کردن از یه جهت دیگه هم واسه رفعع ابهام شما خوبه. آیا اون شمارو به خانوادش معرفی کرده? ایا حاضره مرحله ی شناخت رو گسترش بده? چون شناخت در مرحله ی دونفره زیاد موثر نیست بنا به کشیده شدن رابطه به عوامل احساسی هرچند که طرفین بخوان از وابستگی جلو گیری کنن! شناخت کنار خانواده ها به "انتخاب" و "شناخت" درست بیشتر کمک میکنه. و یه شانس بزرگ هم به شما میده تا بفهمین طرفتون واقعا به ازدواج با شما فکر میکنه یا با چنین نقابی فقط ظاهر شده!!!
------------------------------
زیاد نوشتم امیدوارم بتونه لاقل یکم کمکت کنه. بعد از جواب سوالهام قابل باشم ادامه میدم

- - - Updated - - -

منظورم از رسمی کردن سند و کاغذ نیست. اعلام کردن و معرفی شما و در جریان گذاشتن بزرگتر هاست

---

بزرگترا میدونن ولی در جریان کل رابطه نیستن یعنی به اون صورت خانوادگی نیست . شاید حق با شما باشه اصلا نمیدونم شخصیتشو چطوری تحلیل کنم
زیادی دیگه منطقیه آدم شک میکنه، شاید باید بیشتر فکر کنم

- - - Updated - - -

نقل قول:

---

نوشته اصلی توسط پرستو20

راجع به شوخی هاش زیاد خودتو اذیت نکن. مال منم اون طوری بود اما من کیف میکردم وقتی خودش می گفت و خودشم میخندید! واسه اینکه خودتم خوشحال بشی تو هم در مقابل حرفاش بزن به جاده شوخی و همون طور که متانتتو حفظ میکنی شیطنت کن و حرفاتو گاهی هم در قالب شوخی بهش برسون.اینطوری میبینی خودتم اروم تر میشی.
-------------------------------
دوست خوبم بنا به گفته ی خودت شما الان تو مرحله ی شناخت هستین پس لازم نیست خودتو به خاطر اینکه همه ی نیازاشو پاسخگو نیستی سرزنش کنی! الان باید انرژیتو صرف "شناخت صحیح" کنی تا بعدا خدایی نکرده پشیمون نشی. و یه سوال هم میاد ذهنم که اون چه نیازهایی رو عنوان میکنه که شما فکر میکنین پاسخگو نبودید??
----------------------------------
من فکر میکنم پیشنهاد رسمی کردن از یه جهت دیگه هم واسه رفعع ابهام شما خوبه. آیا اون شمارو به خانوادش معرفی کرده? ایا حاضره مرحله ی شناخت رو گسترش بده? چون شناخت در مرحله ی دونفره زیاد موثر نیست بنا به کشیده شدن رابطه به عوامل احساسی هرچند که طرفین بخوان از وابستگی جلو گیری کنن! شناخت کنار خانواده ها به "انتخاب" و "شناخت" درست بیشتر کمک میکنه. و یه شانس بزرگ هم به شما میده تا بفهمین طرفتون واقعا به ازدواج با شما فکر میکنه یا با چنین نقابی فقط ظاهر شده!!!
------------------------------
زیاد نوشتم امیدوارم بتونه لاقل یکم کمکت کنه. بعد از جواب سوالهام قابل باشم ادامه میدم

- - - Updated - - -

منظورم از رسمی کردن سند و کاغذ نیست. اعلام کردن و معرفی شما و در جریان گذاشتن بزرگتر هاست

---

بزرگترا میدونن ولی در جریان کل رابطه نیستن یعنی به اون صورت خانوادگی نیست . شاید حق با شما باشه اصلا نمیدونم شخصیتشو چطوری تحلیل کنم
زیادی دیگه منطقیه آدم شک میکنه، شاید باید بیشتر فکر کنم